یک ثانیه از عمر دراز شب یلدا باعث شده تا صبح به یادش بنشینیم
ده قرن ز عمر پسر فاطمه بگذشت یک شب نشد که از داغ فراقش بنشینم
تو را در کدام آسمان میتوان یافت ای آفتاب محجوب؟ تو را در کدام مشرق میتوان به نظاره نشست؟ روزی از چهار سمت زمین بر میخیزی؛ که مشرق برای طلوع تو محدودهی کوچکیاست !
تو را در کدام سال، کدام ماه و کدام جمعه گم کردهایم که هر چه میگردیم، کمتر مییابیم؟! بر ما مپسند که از تکاپویمان بی نتیجه بمانیم! فانوس چشمهای تو، کدام آسمان را روشن کرده است که ما هر چه پیش میرویم جز پردههای ضخیم تاریکی چیز دیگری نمیبینم.
غروب جمعههای بی تو، غروب دردناک تمامی امیدهاست؛ امّا تو چنان سبزی که میرویانی لبخند را از اشک و امید را از یأس. چرا که نا امیدی برای همصدایی با تو کفر است و گریه برای ظهورت حقیر!
هر بهار فرا میرسد؛ در لباسی از شکوه و شکوفه و هر تابستان طلوع میکند؛ در بی کرانی از طلایی و گندم. پاییزهای سرخ و زرد و قهوهای از پس هم میرسند و زمستانهای برف خیز، یلدای انتظار را، ثانیه ثانیه، بر چشمهای پنجرهها تحمیل میکنند، بی آن که نشانهای، حتی نشانهای ما را به لحظهای از حضور تو بشارت دهد. مگر نه این که فصلها از پس هم میروند و میآیند تا ریلهای ممتد دلتنگی را در ایستگاه ترنم و شبنم به هم برسانند؟
مولایم! برخیز و منتظران دل شکستهات را صدا بزن!
برخیز! برخیز! برخیز که وقتِ اجابت است
ای شبیه سپیده، ای خود سپیده! ای خلاصه باران، و ای نجوای آبشار! تو را میخوانیم؛ به صداقت آبی آسمان.
1- ایمان و تقوای الهی
پس هر یک از شما باید آنچه را که موجب دوستی ما میشود، پیشه خود سازد و از هر آنچه موجب خشم و ناخشنودی ما میگردد، دوری گزیند؛ زیرا امر ما به یکباره و ناگهانی فرا میرسد و در آن زمان، توجه و بازگشت برای کسی سودی ندارد و پشیمانی از گناه، کسی را از کیفر ما نجات نمی بخشد
2- امر به معروف و نهی از منکر
3- صبر وتحمل در مقابل مشکلات
امام باقر علیه السلام فرموده است: « اصبروا علی اداءِ الفرائض و صابروا عَدُوّکم و رابطوا اِمامَکم بر انجام واجبات الهی صبر کنید و در برابر دشمنان پایداری کنید و مراقب امامتان (که به انتظارش هستید) باشید».
سلام!
سلامى به نورانیت خورشید, سلامى به درخشندگى ماه, سلام من حقیر را در خلوتکده عشق, در این دنیاى پرفتنه و آشوب و پر از غوغا بپذیر. منتظر جواب سلامت از قلب همچون شقایق سوخته ات هستم.
دوباره با بغض در گلو و اشک در چشم و حرف بریده همچون شخص در حال احتضار, لب به سخن مى گشایم و مى گویم: ((السلام علیک ایها المنتظر, السلام علیک یا حجه الله, السلام علیک ایها القائم.)) حکایت تو, چون حکایت چاهى است که سال هاى سال است منتظر قطره هاى آبى است تا عمق آن تر شود و بعد با اشتیاق در درون فوران کند, اما افسوس! نم چاه, قطره هاى اشک بى پایان توست که در دل شب تقدیمش مى کنى. این چاه همچنان امید دارد, دست هاى پرتوان و قلب هاى آکنده از عشق انسان هاى باایمان, عادل, باصداقت, مومن و متعهد و روشنفکر و باشهامت آن را عمیق تر کند تا شاید به آبى برسد و زحمت هاى تو به هدر نرود و با همیارى آنها به مرور زمان, چاه پر از آب شود.
انعکاس شکوه نتیجه داد. صدایى شنیده شد. صدا نه, فریاد! فریاد نه, فریادها!
فریادهایى از دل نى ها و آواز پرنده ها و صداى بادها.
صدا بانگ برآورد, همچون نفیر صور اسرافیل و گفت: ((چاه با شمشیر تو و سیصد و سیزده نفرى که با اشک هاى تو پرورش یافته اند, از خون افراد فاسق و منافق, ظالم و زراندوز, کوته فکر و رویایى, ناطق و کیمیاگر گناه, پر مى شود.))
ما, ماه را دیدیم. سلامم دادیم, جوابم گرفتیم. دعا هم کردیم. عجل فرجهم یا مهدى! طبیعت لرزید, جهان لرزید, کوهها لرزید, دل ها لرزید و همه هم صدا با ما فریاد زدند: ((عجل فرجهم یا مهدى!))