گمشدهاى غریب
سر بر شانه انتظار، نگاه خستهمان را بهدنبالت روانه مىکنیم. آقاى ما، تا کى نگاه خستهمان به جستجویت به هر سو
پر بکشد و باز ناامید با اشک هجرانت، وضو بگیرد؟
باز عصر جمعه مىرسد،
دیدهها انتظار را لمس مىکنند. هر روز جمعه که مىشود، غم غریبى دلها را
از آن خود مىکند، گویى هر کس در پى گمشدهاى است. در هر نگاه مىتوان،
امیدى غریب را خواند. جمعه که مىشود، آسمان در سکوتى محض به انتظار
مىنشیند و ابرها بر زانوى غم چشم به راهت مىدوزند.
مولاى ما، خیلىها نمىدانند، عصر جمعه که مىشود، چرا دلشان مىگیرد. خیلىها نمىدانند، عصر جمعه دلشان بهانه چه کسى را مىگیرد.
مهدىجان، هر روز جمعه، دلها ناخودآگاه به سویت پر مىکشد. ما نیز چون
یتیمها منتظر دست نوازشگرت مىمانیم که با سر پنجه محبت خود، گرد یتیمى
را از سرمان بزدایى، هر عصر جمعه نگاهها به طرف آسمان گره مىخورد و همه
گوش دل مىسپارند تا شاید نداى «اناالمهدى» تو را به جان بپذیرند، ولى
افسوس نگاههایمان هیچ مأوایى نمىیابند. این جمعه هم نگاهمان به اطراف
چرخید تا شاید تو را بیابد ولى باز هم دیده ترمان تو را نیافت . اگر چه تو
را نمىبینیم ولى وجود مبارکت را همه جا احساس مىکنیم.
دیگر انتظار صبرمان را تمام کرده است. کاش بیایى و باز هم پرچم عشق را بر
دیوار شهرمان به اهتزاز درآورى و دلهامان را لبریز از شور و نشاط کنى.
نجواى انتظار
خدایا!
تویى که آب را براى جسم بشر آفریدهاى و عطاى روزى جسم و جانش را از وظایف خود برشمردهاى، روح تشنه بشر را با زلال ظهور سیراب کن!
خدایا!
«فراق»، سنگینترین بار و «انتظار»، سختترین کار عالم است. کار عالم را سامان ببخش.
خدایا!
ما مدام ظهور او را از او طلب مىکنیم، غافل که همه چیز در دست مشیت توست. دست ما و دامن مشیتت!
خدایا!
شنیدهایم که محبوبمان براى ظهور از ما منتظرتر است. وجود نازنین او را از این چشمانتظارى برهان!
خدایا!
محبوب ما در آستانه ظهور ایستاده است و چشمان منتظرش نگران نگاه اشارت توست، قلب محبوب و محبوب قلبها را به نگاه اشارتت مهمان کن!
خدایا!
اگر ما به قدر قد عمر کوتاهمان غصه ظهور خوردهایم و انتظار فرج کشیدهایم، محبوبمان قرنهاست که غصه مىخورد و انتظار مىکشد.
خدایا!
گیسوى جهان، پریشان است و خاطر عالم آشفته و دست و پاى جهانیان بسته در
زنجیر گیسوى جهان و همگان دربهدر به دنبال سامان جهان، سکون و سامان را
به انسان هدیه کن!
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
تا زمانی که فرزندان آدم ، بر نمازهای پنجگانه مواظبت دارند ، شیطان پیوسته از
آنان دور می شود پس آنگاه که انسان نماز را تباه گرداند ، جرأت و جسارت
شیطان بر انسان زیاد می گردد و آنان را به گناهان بزرگ می اندازد.
بحارالانوار،ج91،ص243
باز هم غدیر؛
هر جا برویم باز هم غدیر؛
اگر دوستی است.. اگر بحث
و گفتگوست.. اگر دین است..
و اگر عقل است..
همه از حضور غدیر است.
فراموش نکنیم:
غدیر فقط یک تاریخ نیست
و تنها به یک برکه در بیابان
حجاز پایان نمیپذیرد.
غدیر فراخنای رسالت و شروع
امامت است.
غدیر حلقهی وصل زنجیرهی نبوت
و امامت است...
عید آل محمد و ارزشمندترین و والاترین عید اسلامى بر همه شما مبارک باد
امروز عطش ظهور بر لبهاى همه ما، جهان را کویرى کرده است. این ثانیههاى آخر چه
سخت مىگذرد و این لحظههاى آخر انتظار چه کُند عبور مىکند، و چه شیرین است این
لحظهها، و عشق یعنى همین؛ یعنى استشمام عطر خوش گلى که در همین نزدیکى است و شنیدن
فریادى که حق را مىخواند.
مىدانم لحظه آمدنت نزدیک است و من هیچ ندارم که به
تو هدیه کنم. تنها سرگشته توام و نمىدانم سرگشتگىام عشق است یا نه؟ اما هر چه هست
مرا به دنبال تو مىکشاند. از ابر مهربانى توست که سرسبز ماندهام و با خود هزاران
بار گفتهام که باران نگاهت چه مىکند با این کویر دلم! این بیمار را تو باید درمان
کنى. با یک نگاه بیا و بیا نظرى کن. مىخواهم خاک راه تو باشم. بیا و مپرس این خاک،
زیر پاى پادشاه جهان چه مىکند؟ تو خواهى آمد و هر چه هست از وجود تو سرسبز خواهد
شد.
تو خواهى آمد. اى همیشه غایب! اى همیشه حاضر! آن روز ما در کجا خواهیم بود؟
دلمرده و پریشان در گوشه خانه، یا شادمان از دیدار تو در دروازه شهر،
نمىدانیم.
نکند تو بیایى و ما فرسنگها با تو فاصله داشته باشیم. نکند تو بیایى
و این چشمهاى گریان قامت بلند تو را نبینند
یادگار کربلا
خاک بقیعت دل جلا، ای یادگار کربلا
قدرش فزون تر از طلا، ای یادگار کربلا
شمعی شدی در زندگی، روشن نمودی سوختی
غم ها کشیدی از بلا، ای یادگار کربلا
ای آنکه در کرب و بلا، گفتی به عمه رازها
کن راز زینب برملا، ای یادگار کربلا
ای همصدای کودکان، همبازی بنت الحسین
کی می زنی دل را صلا، ای یادگار کربلا
ای آشنا با تشنگی، ای هم صدای العطش
دل بردی از اهل ولا، ای یادگار کربلا
ای آنکه بین حجره ات، در لحظه های آخرین
ذکرت حسین و کربلا، ای یادگار کربلا
فطرس به شام ماتمت، آخر چه گوید از غمت
چشمش به گریه مبتلا، ای یادگار کربلا
یاد
یاد دارم که کربلا بودم
از غریبی چه ناله ها کردم
جسم جدم میان مقتل بود
با رقیه چه گریه ها کردم
******
یاد دارم که باب بیمارم
خون دل از عدوی کین می خورد
خواست جد من کند یاری
لیک ناگهان زمین می خورد
******
یاد دارم که بزم شرم یزید
خیزران آتشی بر این دل زد
من خودم با دو چشم خود دیدم
عمه سر را به چوب محمل زد
******
یاد دارم که در خرابه ی شام
بر دلم کوه عقده ها مانده
آمدم من مدینه اما وای
عمهی من رقیه جا مانده
قال امیر المومنین علی بن
ابیطالب «علیه السلام»
مَن کثَر کلامه کثر خطائه و مَن کثَر خطائه قلّ حیائه و مَن قلّ
حیائه قلّ ورعه و من قلّ ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل فی النار
کسی که زیاد حرف میزند زیاد خطا میکند
وکسی که زیاد خطا میکند حیاء او کم میشود و کسی که حیاء او کم شد تقوای او کم میشود و کسی که تقوای او کم شد قلب او
میمیرد
و کسی که قلب او مرد وارد جهنم میشود.
بحار / 71 /
286
مهدی جان
کى مىشود بیایى و فاصله بین ما و خودت را کم کنى. نبودن و غیبت تو هزاران
داستان نگفته، هزاران غنچه نشکفته و یک مصر یوسف متولد نشده در خود دارد. آیا به
نظر شما این تقصیر ماست یا چشمان ما که طاقت دیدن نور حق تو را ندارند؟ تو بدون
اینکه حرفى بزنیم صداى دلتنگىهایمان را مىشنوى. آیا باز هم تقصیر گوشهاى ماست که
صداى تو را نمىشنود یا باز هم مقصر زبان ماست که هر چه با تو درد دل کند باز
مىگوید کم است. این انتظار شبیه جوانه گندمى است که در دل خاک به مرور زمان رشد
مىکند و مىبالد؛ این عشق به تو است که در دل ما رشد مىکند. دلمان مىخواهد
قلبمان فرش زیر پایتان شود و خودمان شاپرکى شویم که آمدنتان را به تمام مردم و
شیعیان خبر دهیم. دلمان مىخواهد سر جاده انتظار به انتظار ظهور بنشینیم تا بیایى
مولا؛ با سبدهایى که از گل نرگس پر است و هر شاخهاى هدیهاى به یکى از منتظران
راهت است.
امام ما، سرور ما، بیا تا دلمان به انتها نرسد و روحمان نمیرد.
انتظار
(به مهدى موعود)
ظهور کن
در تیرهترین روزها
در اینجا که هفت روز هفته را
گم مىکنم
میان دستهایم
در روزهایى که پر است
از تلاطم و درد
اینجا گویا همیشه
جمعه است
و من انتظار مىکشم
انتظار
نقاب پوشیده
من در پناه شب
به پنجره بىتصویرى
مىاندیشم
پنجرهاى
که پر از
خواهش باران
شده است
آه باران
مىتواند نوازشگر
شیشه تنهایىام
باشد
به آسمان خیره مىشوم
نقاب ابر
بر چهره دارد
اما
نگاه
پنجره
هنوز تنهاست
سنگ صبور
لحظهاى با من باش
اى کلامت همه نور
اى نگاهت همه شادى و سرور
لحظهاى
با من باش
لحظهاى که همه چلچلهها مىخوانند
لحظهاى با من باش
با من
اى ماه قشنگ
با من اى سنگ صبور
با من اى همدل تنهایى دل
آفتاب
آبشار روان چشمانم
در هالهاى از نور
از وادى چهره
مىگذرد
و شعر
همیشه بودن
بر لبم
شکوفه مىکند
چقدر
مىترسم از روزى
که
آفتاب
بر پوست معطر نگاهم
نتابد
دنیا به پایان نمىرسد تا اینکه مردى از خاندانم که همنام من است بر اعراب
( و بر کل جهان ) حکومت خواهد کرد .
سلام دوستان عزیز: |
کسى که با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، شهید مرده است. |