از دو چـشـم یـاس می خوانم بیا
شعری از احساس می خوانم بیا
نــیــسـتـم لایـق بـه دیـدارت ولی
روضـــه ی عـبــاس می خوانم بیا
سلامتی و تعجیل در امر فرج مولا صاحب الزمان صلوات?
باز هم آمده ام...
تا که بر سر در این ایوانت
چو کبوتر باشم
بازهم آمده ام..اما...
کوله بارم پر از سنگ گنه
درد را در پس چشمم دیدی
وصله درد ز قلب و دل من برچیدی
تو مرا راه بدادی حرمت
حرم با دل و جان در کرمت...ای امامم یا علی موسی الرضا(ع)
چند سالیست که بر نام تو مستی کردم
دل را از پس تو پوچ ز هستی کردم...اما...
چون که تو گل پسر فاطمه ای و بدلت مرزی نیست
پس تو دستم را گیر
در پس معرکه هستم درگیر
هستیَم نام تو است
مستیَم از می و پیمان تو است
می دانم آنروز، روزی دوست داشتنی خواهد بود که تو پس از سالها انتظار کشیدن منتظرانت می آیی و به تمام ظلمها وتباهی ها پایان می دهی تا خورشید حقیقت از پشت ابرهای شک و گمان جاودانه طلوع کند و این گونه درخواست عاشقانت اجابت می شود؛ همانها که هر صبح جمعه با چشمانی گریان زیر لب زمزمه می کردند:
«کجاست آن پیشوایی که خدا او را باقی گذاشته که از عترت راهنمای «پیامبر(صلی الله علیه و آله)» برون نیست؟ کجاست آن که برای گسستن ریشه ستمگران آماده شده؟ کجاست آن که «جهان» چشم به راه او دوخته تا کژی و ناراستی را راست گرداند؟ کجاست آنکه امیدها به سوی او رود تا بنیاد ستم و بیداد برکند؟»(1)
آن روز که تو می آیی زمین نفس راحتی خواهد کشید و سینة پرخون خود را نشان تو خواهد داد و با بغض چندین هزار ساله ای خواهد گفت که قابیلیان چه بر سر هابیلیان آوردند؛ آنانی که به خاطر تکه زمینی ناقابل خود برادرانشان را روی سینه پرجوش و اندوه من ریختند، غافل از اینکه روزی در سینة من برای همیشه خواهند خفت. و آن روز تو انتقام تمام مظلومان تاریخ بشریت را از ظالمان دیو صفت خواهی گرفت پس اینگونه دعای تمام عدالت جویان مستجاب خواهد شد؛