سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گل نرجس
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 مهر 13 توسط قاسم باقرنژاد | نظر بدهید

به نام تو اى پیداترین پنهان‏

سر بر آستان تو گذاشتن چه شیرین است. آن چنان که همه را از همه جا به سوى تو
مى‏خواند و تا سجده‏گاهت بدرقه مى‏کند. احساس زیباى تعلق و نیاز، رنگى بر وجود این
موجود سراسر نیاز و گداز مى‏زند که هیچ کجا نمى‏توان به تفسیر آن نشست. یاد تو آن
چنان پروانه‏ها را مى‏گدازد که آتش عشقت نه تنها جسم‏هایشان را مى‏سوزاند بلکه تمام
روح آنها را فرا مى‏گیرد. آن چنان که با آتش عشق تو به دریاى زیباى معرفت مى‏رسند و
تکیه بر اریکه اقتدار و سرافرازى مى‏زنند و سرمست و مغرور از عشق تو جان خویش را در
راه دریا و دریایى شدن مى‏بازند. چه سرى است بین عشق و وصال. این را ما نمى‏دانیم،
این را پروانه‏ها مى‏دانند که بى‏تاب و بى‏قرار براى رسیدن به آرامش، خود را بر آتش
عشق مى‏زنند تا به دریا برسند که آبش خاکستر جان هزاران پروانه عاشق است، و ساحل
این دریاى بى انتها، ابتداى یک سجاده است و هم‏نفس مهر و بوى خوش شب‏بو و یک سیب
سرخ و کاسه‏اى از آب و یک شمع که شاد و آرام جان خویش را با آتش عشق تو مى‏گدازد و
هیچ نمى‏گوید، جز کوهى از لبخند و یک دنیا اشک چرا که جان را لایق آستانت نمى‏داند.
بَه! که سر بر آستانت گذاشتن چه شیرین است و انتظارت را کشیدن، شیرین‏تر.




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88 مهر 12 توسط قاسم باقرنژاد | نظر

خوشا بر لبی نقش
لبخند دیدن    چو ابر بهاران بهار
آفریدن

خوشا عقده از کار دلها گشودن*غزالی رها گشته از بند دیدن

به شکرانه بازوان
توانا* به امداد
بیچاره مردم رسیدن



خوشا آن تناور درختی* که در سایه آن توان
آرمیدن

کنون فکر آرام آزردگان کن* چو خواهی زتشویش فردا رهیدن

-------------------------------------------------------------------------

هرکه می گوید منم او من نشد*خوشهء او قابل خرمن نشد





من مشو از ما بشو
تا من شوی *خوشه شو تا
قابل خرمن شوی





نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88 مهر 2 توسط قاسم باقرنژاد | نظر

این روزها که مى‏گذرد

طور غریبى‏
بوى آن مردِ به دریا رفته مى‏آید
انگار هر چه کبوتر است‏
در رواق چشم‏هایم نشسته‏
که اینچنین دیده به راهت سپید کرده‏ام‏
نگو که دل باید صبورى کند
مدت‏هاست که دلم با دعاى ندبه صبح جمعه‏هایت‏
پر زده و رفته است‏
و جز قطره خونى بر جاى نیست‏
انگار میان من و تو
همین یک قطره خون فاصله است‏
همین یک غروب تلخ‏
عهدمان یادت نرود
آمدى، نبودم‏
جاى خالى‏ام‏
یک پر آغشته به قطره خون است‏
پیشکش به طلوع چشم‏هایت‏
در وقت بازگشتت از غروب دریا!




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88 مهر 1 توسط قاسم باقرنژاد | نظر بدهید

نکند راهت را بسته باشند

در
کوچه بن‏بست آخرالزمان ایستاده‏ام. پشت سرم دیوارى است پر از خطخوردگى‏هاى
گذشته و پیش رویم، تا چشم مى‏بیند، راههاى نرفته، حرف‏هاى ناگفته و کارهاى
ناکرده.
براى رسیدن به آن نقطه که تو ایستاده‏اى، باید قدمى برداشت،
نگاهى کرد، حرفى زد، حتى یک نفس کشیدن به یاد تو، راه را نزدیک‏تر مى‏کند.
راه، دور نیست. ما مدت‏هاست که خودمان را دور مى‏زنیم، پس عجیب نیست که فقط خودمان را مى‏بینیم و در نهایت فقط به خودمان مى‏رسیم.
راه، تاریک نیست، آنقدر که بى‏چراغ و مهتاب هم مى‏توان دوید، بى‏آنکه پا
بلغزد. بهتر بگویم: مى‏توان پرواز کرد، نه با بال‏هاى دروغین خیال، بلکه
جذب نورى شد که حتى ذره‏هاى کوچک و معلق در هوا را نیز به سمت خود
مى‏کشاند.
انتهاى کوچه را مى‏نگرم، کسى نمى‏آید! با خود مى‏گویم، نکند راهت را بسته باشند یا شاید تو از آمدن پشیمان شده باشى؟
راه، بسته نیست؛ در این کوچه، اگر کسى نیاید، من مى‏آیم به سوى تو و تو را
با خود به کوچه بن‏بست‏مان مى‏آورم تا دیوارهاى فاصله را بردارى.
من به انتهاى این کوچه ایمان دارم که کسى از آن خواهد آمد، به سوى من و همه ذرات معلق در هواى یاد تو!





نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 شهریور 30 توسط قاسم باقرنژاد | نظر

                                                     مزارت عشق را بیتاب کرده
                                                                   فلک را بنده سرداب کرده
                                                       گواهی می دهد این قبر کوچک
                                                                       که مردی را خجالت آب کرده



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88 شهریور 12 توسط قاسم باقرنژاد | نظر

دعای زبان
بند و رزق

   اگر از
حرفهای دشمنان و صحبتها و زخم زبان آنها در عذاب هستید و صدمه دیده اید دعای زبان
بندی برای حل این مشکل بسیار مفید میباشد. این آیات را بر روی یک برگ کاغذ آبی رنگ
نوشته و سپس آنرا در جای تاریک و مرطوبی دفن کنید و این آیات را باید نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

یا الله انا نحن نزلنا الذکر و انا له
لحافظون یا رب الارباب یا الله بستم زبان فلان بنت فلان یا الله یا شکیکفی یا
قاهرویا الله .

باطل کردن سحر ، جادو

سوره زیر را در خانه‌ای که سحر شده باشد بخوانید هم جایش
معلوم می شود هم اینکه باطل خواهد شد

بسم الله الرحمن الرحیم إِذَا
الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ
وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَإِذَا الْبِحَارُ
سُجِّرَتْ وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَإِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ
ذَنبٍ قُتِلَتْ وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ وَإِذَا السَّمَاء کُشِطَتْ وَإِذَا
الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا
أَحْضَرَتْ فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوَارِ الْکُنَّسِ وَاللَّیْلِ إِذَا
عَسْعَسَ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ذِی
قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ وَمَا صَاحِبُکُم
بِمَجْنُونٍ وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ وَمَا هُوَ عَلَى الْغَیْبِ
بِضَنِینٍ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ إِنْ هُوَ
إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ لِمَن شَاء مِنکُمْ أَن یَسْتَقِیمَ وَمَا
تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ




دعا،فروش خانه ، اپارتمان،ملک،زمین،کالا،

 دعای زیر را
بر روی یک کاغذ بنویسید و آن را در میان متاع یا ملک پنهان کنید





بسم الله
الرحمن الرحیم

یا الله یا
الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله

الم تر ان
الله انزل من السماء ماء فاخرجنا به ثمرات مختلفا الو انها و من الجبال جدد بیض و
حمر مختلف الو انها و غرایب سود و من الناس و الدواب و الانعام مختلف الوانه کذلک
انما یخشی الله من عباده العلموا ان الله عزیز غفور ان الذین یتلون کتاب الله و
اقاموا الصلواة و انفقوا مما رزقنا هم سرا و علانیة یرجون تجارة لن تبور لیوفیهم
اجورخهم و یزیدهم من فضله انه غفور شکور یا
الله یا شکیکفی یا قاهرو یا رزاق یا غنی یا باسط یا وهاب یا الله




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88 مرداد 13 توسط قاسم باقرنژاد | نظر
سلام به همه ی دوستان
یا امام عصر جانا تو بیا ........ کن ظهوری بر سر دنیای ما
تا که این ظلمت شود نابودو دور.... تا که نوری آید از الطاف نور
تو بیا این دشمنی خاموش کن........ تو بیا راه جهالت نور کن
تو بدان چشم انتظاران منتظر...... تو بدان صاحب دلان در کوی دل
چشم بر نور امامش بسته اند ...... منتظر بر روی ماهت گشته اند
تو بیا بر گمرهان هادی بشو ...... تو بیا بر روی ما نادی بشو
نادی پیک خدا مهدی تویی ...... آن امام و یوسف زهرا تویی
پس بیا مهدی بر این دنیای تار... .... گر که آیی میرود آن لیل و خار
گرتو آیی نور آید بر جهان ....... گر تو آیی می شود ظلمت نهان



مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.