به نام تو اى پیداترین پنهان
سر بر آستان تو گذاشتن چه شیرین است. آن چنان که همه را از همه جا به سوى تو
مىخواند و تا سجدهگاهت بدرقه مىکند. احساس زیباى تعلق و نیاز، رنگى بر وجود این
موجود سراسر نیاز و گداز مىزند که هیچ کجا نمىتوان به تفسیر آن نشست. یاد تو آن
چنان پروانهها را مىگدازد که آتش عشقت نه تنها جسمهایشان را مىسوزاند بلکه تمام
روح آنها را فرا مىگیرد. آن چنان که با آتش عشق تو به دریاى زیباى معرفت مىرسند و
تکیه بر اریکه اقتدار و سرافرازى مىزنند و سرمست و مغرور از عشق تو جان خویش را در
راه دریا و دریایى شدن مىبازند. چه سرى است بین عشق و وصال. این را ما نمىدانیم،
این را پروانهها مىدانند که بىتاب و بىقرار براى رسیدن به آرامش، خود را بر آتش
عشق مىزنند تا به دریا برسند که آبش خاکستر جان هزاران پروانه عاشق است، و ساحل
این دریاى بى انتها، ابتداى یک سجاده است و همنفس مهر و بوى خوش شببو و یک سیب
سرخ و کاسهاى از آب و یک شمع که شاد و آرام جان خویش را با آتش عشق تو مىگدازد و
هیچ نمىگوید، جز کوهى از لبخند و یک دنیا اشک چرا که جان را لایق آستانت نمىداند.
بَه! که سر بر آستانت گذاشتن چه شیرین است و انتظارت را کشیدن، شیرینتر.
خوشا بر لبی نقش
لبخند دیدن چو ابر بهاران بهار
آفریدن
خوشا عقده از کار دلها گشودن*غزالی رها گشته از بند دیدن
به شکرانه بازوان
توانا* به امداد
بیچاره مردم رسیدن
خوشا آن تناور درختی* که در سایه آن توان
آرمیدن
کنون فکر آرام آزردگان کن* چو خواهی زتشویش فردا رهیدن
-------------------------------------------------------------------------
هرکه می گوید منم او من نشد*خوشهء او قابل خرمن نشد
من مشو از ما بشو
تا من شوی *خوشه شو تا
قابل خرمن شوی
این روزها که مىگذرد
طور غریبى
بوى آن مردِ به دریا رفته مىآید
انگار هر چه کبوتر است
در رواق چشمهایم نشسته
که اینچنین دیده به راهت سپید کردهام
نگو که دل باید صبورى کند
مدتهاست که دلم با دعاى ندبه صبح جمعههایت
پر زده و رفته است
و جز قطره خونى بر جاى نیست
انگار میان من و تو
همین یک قطره خون فاصله است
همین یک غروب تلخ
عهدمان یادت نرود
آمدى، نبودم
جاى خالىام
یک پر آغشته به قطره خون است
پیشکش به طلوع چشمهایت
در وقت بازگشتت از غروب دریا!
نکند راهت را بسته باشند
در
کوچه بنبست آخرالزمان ایستادهام. پشت سرم دیوارى است پر از خطخوردگىهاى
گذشته و پیش رویم، تا چشم مىبیند، راههاى نرفته، حرفهاى ناگفته و کارهاى
ناکرده.
براى رسیدن به آن نقطه که تو ایستادهاى، باید قدمى برداشت،
نگاهى کرد، حرفى زد، حتى یک نفس کشیدن به یاد تو، راه را نزدیکتر مىکند.
راه، دور نیست. ما مدتهاست که خودمان را دور مىزنیم، پس عجیب نیست که فقط خودمان را مىبینیم و در نهایت فقط به خودمان مىرسیم.
راه، تاریک نیست، آنقدر که بىچراغ و مهتاب هم مىتوان دوید، بىآنکه پا
بلغزد. بهتر بگویم: مىتوان پرواز کرد، نه با بالهاى دروغین خیال، بلکه
جذب نورى شد که حتى ذرههاى کوچک و معلق در هوا را نیز به سمت خود
مىکشاند.
انتهاى کوچه را مىنگرم، کسى نمىآید! با خود مىگویم، نکند راهت را بسته باشند یا شاید تو از آمدن پشیمان شده باشى؟
راه، بسته نیست؛ در این کوچه، اگر کسى نیاید، من مىآیم به سوى تو و تو را
با خود به کوچه بنبستمان مىآورم تا دیوارهاى فاصله را بردارى.
من به انتهاى این کوچه ایمان دارم که کسى از آن خواهد آمد، به سوى من و همه ذرات معلق در هواى یاد تو!
فلک را بنده سرداب کرده
گواهی می دهد این قبر کوچک
که مردی را خجالت آب کرده
دعای زبان
بند و رزق
اگر از
حرفهای دشمنان و صحبتها و زخم زبان آنها در عذاب هستید و صدمه دیده اید دعای زبان
بندی برای حل این مشکل بسیار مفید میباشد. این آیات را بر روی یک برگ کاغذ آبی رنگ
نوشته و سپس آنرا در جای تاریک و مرطوبی دفن کنید و این آیات را باید نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
یا الله انا نحن نزلنا الذکر و انا له
لحافظون یا رب الارباب یا الله بستم زبان فلان بنت فلان یا الله یا شکیکفی یا
قاهرویا الله .
باطل کردن سحر ، جادو
سوره زیر را در خانهای که سحر شده باشد بخوانید هم جایش
معلوم می شود هم اینکه باطل خواهد شد
بسم الله الرحمن الرحیم إِذَا
الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ وَإِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ
وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَإِذَا الْبِحَارُ
سُجِّرَتْ وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَإِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ
ذَنبٍ قُتِلَتْ وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ وَإِذَا السَّمَاء کُشِطَتْ وَإِذَا
الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا
أَحْضَرَتْ فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ الْجَوَارِ الْکُنَّسِ وَاللَّیْلِ إِذَا
عَسْعَسَ وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ ذِی
قُوَّةٍ عِندَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ وَمَا صَاحِبُکُم
بِمَجْنُونٍ وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ وَمَا هُوَ عَلَى الْغَیْبِ
بِضَنِینٍ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ إِنْ هُوَ
إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ لِمَن شَاء مِنکُمْ أَن یَسْتَقِیمَ وَمَا
تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ
دعا،فروش خانه ، اپارتمان،ملک،زمین،کالا،
دعای زیر را
بر روی یک کاغذ بنویسید و آن را در میان متاع یا ملک پنهان کنید
بسم الله
الرحمن الرحیم
یا الله یا
الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله
الم تر ان
الله انزل من السماء ماء فاخرجنا به ثمرات مختلفا الو انها و من الجبال جدد بیض و
حمر مختلف الو انها و غرایب سود و من الناس و الدواب و الانعام مختلف الوانه کذلک
انما یخشی الله من عباده العلموا ان الله عزیز غفور ان الذین یتلون کتاب الله و
اقاموا الصلواة و انفقوا مما رزقنا هم سرا و علانیة یرجون تجارة لن تبور لیوفیهم
اجورخهم و یزیدهم من فضله انه غفور شکور یا
الله یا شکیکفی یا قاهرو یا رزاق یا غنی یا باسط یا وهاب یا الله
یا امام عصر جانا تو بیا ........ کن ظهوری بر سر دنیای ما
تا که این ظلمت شود نابودو دور.... تا که نوری آید از الطاف نور
تو بیا این دشمنی خاموش کن........ تو بیا راه جهالت نور کن
تو بدان چشم انتظاران منتظر...... تو بدان صاحب دلان در کوی دل
چشم بر نور امامش بسته اند ...... منتظر بر روی ماهت گشته اند
تو بیا بر گمرهان هادی بشو ...... تو بیا بر روی ما نادی بشو
نادی پیک خدا مهدی تویی ...... آن امام و یوسف زهرا تویی
پس بیا مهدی بر این دنیای تار... .... گر که آیی میرود آن لیل و خار
گرتو آیی نور آید بر جهان ....... گر تو آیی می شود ظلمت نهان