هیچ کاری نکردیم فقط نشستیم و میگیم اقا بیا
هی اشک میریزیم اما جرات کاره دیگه ای رو نداریم
لذتهای این دنیای بی معرفت نمیزاره
نمیشه دل کند
یک همت عالی و یک دل شیر میخواد
همه حرف قشنگ میزنن اما از عمل کار براید
قشنگ حرف زدن اصلا کاری نداره
کاش قلب وسعت می گرفت ... شمع با پروانه الفت می گرفت کاش توی جاده های زندگی ، خنده از گریه سبقت می گرفت
ما همه جوانان توییم صبح جمع ندبه خوانان توییم
عمریست که از حضور او جا ماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم
او منتظر است تا که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری ماندیم
سحری با نظر لطف تو بیدار شوم
کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان
تا که همسفره تو لحظه افطار شوم
کاش می شد ظهور کنی...
همین جمعه
چون می خام ببینمت، بشنومت و ببویمت...
و با عطر خوش بویت زندگیمو دوباره شروع کنم و با احساس خوش وقتی اونو به پایان برسونم .