سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گل نرجس
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90 آذر 30 توسط قاسم باقرنژاد | نظر بدهید

یک ثانیه از عمر دراز شب یلدا         باعث شده تا صبح به یادش بنشینیم

ده قرن ز عمر پسر فاطمه بگذشت     یک شب نشد که از داغ فراقش بنشینم

تو را در کدام آسمان می‏توان یافت ای آفتاب محجوب؟ تو را در کدام مشرق می‏توان به نظاره نشست؟ روزی از چهار سمت زمین بر می‏خیزی؛ که مشرق برای طلوع تو محدوده‏ی کوچکی‏است !
تو را در کدام سال، کدام ماه و کدام جمعه گم کرده‏ایم که هر چه می‏گردیم، کمتر می‏یابیم؟! بر ما مپسند که از تکاپویمان بی نتیجه بمانیم! فانوس چشم‏های تو، کدام آسمان را روشن کرده است که ما هر چه پیش می‏رویم جز پرده‏های ضخیم تاریکی چیز دیگری نمی‏بینم.

غروب جمعه‏های بی تو، غروب دردناک تمامی امیدهاست؛ امّا تو چنان سبزی که می‏رویانی لبخند را از اشک و امید را از یأس. چرا که نا امیدی برای هم‏صدایی با تو کفر است و گریه برای ظهورت حقیر!

هر بهار فرا می‏رسد؛ در لباسی از شکوه و شکوفه و هر تابستان طلوع می‏کند؛ در بی کرانی از طلایی و گندم. پاییزهای سرخ و زرد و قهوه‏ای از پس هم می‏رسند و زمستان‏های برف خیز، یلدای انتظار را، ثانیه ثانیه، بر چشم‏های پنجره‏ها تحمیل می‏کنند، بی آن که نشانه‏ای، حتی نشانه‏ای ما را به لحظه‏ای از حضور تو بشارت دهد. مگر نه این که فصل‏ها از پس هم می‏روند و می‏آیند تا ریل‏های ممتد دلتنگی را در ایستگاه ترنم و شبنم به هم برسانند؟

 مولایم! برخیز و منتظران دل شکسته‏ات را صدا بزن!
برخیز! برخیز! برخیز که وقتِ اجابت است

ای شبیه سپیده، ای خود سپیده! ای خلاصه باران، و ای نجوای آبشار! تو را می‏خوانیم؛ به صداقت آبی آسمان.

 




مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.