دلنوشته
سلام گل نرگس
به نام آن که انسان را مسافر کاروان انتظار گردانید
سلام اى گل نرگس، اى که شیرین ترین انتظار، انتظار توست
و بهترین منتظر، منتظر توست
مى توانم در یک کلمه پر معنا بگویم:
گر عشقى هست و عاشقى
نام تو معشوق و من عاشق و شیفته توأم
در انتظارت مى مانم و از خداى بزرگ مى خواهم که ظهورت را نزدیک گرداند
ما محتاج یک نگاه گذراى شما هستیم، زودتر ظهور کن و قلب رهبرمان را شاد گردان
ما و رهبرمان در انتظار تو مى مانیم.
خدا کند که بیایى و ما هم یکى از یارانتان باشیم
جمعه یعنى یک غزل دلواپسى جمعه یعنى گریه هاى بى کسى
جمعه یعنى روح سبز انتظار جمعه یعنى لحظه هاى بى قرار
بى قرار بى قراریهاى آب جمعه یعنى انتظار آفتاب
جمعه یعنى ندبه اى در هجر دوست جمعه خود ندبه گر دیدار اوست
جمعه یعنى لاله ها دلخون شوند از غم او بیدها مجنون شوند
جمعه یعنى یک کویر بى قرار از عطش سرخ و دلش در انتظار
انتظار قطره اى باران عشق تا فرو شوید غم هجران عشق
جمعه یعنى بغض بى رنگ غزل هق هق بارانى چنگ غزل
زخمه اى از جنس غم بر تار دل تا فرو شوید غم هجران دل
جمعه یعنى روح سبز انتظار جمعه یعنى لحظه هاى بى قرار
بى قرار بى قراریهاى آب جمعه یعنى انتظار آفتاب
لحظه لحظه بوى ظهور مى آید عطر ناب گل حضور مى آید
سبز مردى از قبیله عشق ساده و سبز و صبور مى
انتظار فرج
امید: با سرمایه امید به دنبال حوائج باید رفت.
عدالت میوه شیرین اسلام و انسانیت است که طعم آن به مزاج هر انسانى خوش است.
ولایت نهالى سبز است در زیر بیرق زر افشان محبوبمان مهدى(علیه السلام).
امید: تا قلب مظلومان در انتظار فرج مهدى(علیه السلام) مى تپد هرگز ناامید نخواهند شد.
ظهور تو مهدى(علیه السلام) همچون طلوع خورشیدى است که تاریکى شب را به روشنى در مى آورد.
ظهور آقا امام زمان(علیه السلام) درمان درد عاشقان و شفاى دیده یعقوبان زمان است.
انتظار فرج انتظار غلبه حق بر باطل، داد بر بیداد، علم بر جهل و غلبه تقوى بر گناه است.
اى سبزترین بهار زندگى
من از عطر نسیم مطمئن بودم که او خواهد آمد هوا در درخشش مهتاب مثل آب زلال بود. امواجش را نه این که احساس کنم بلکه به چشم مى دیدم. من مى دانم که روزى جهان در آسایش و آرامش بى نظیر قرار خواهد گرفت و امتیازهاى طبقاتى از بین خواهد رفت و نشانى از شرک و کفر در روى زمین باقى نخواهد ماند و جهان در ثروت و آبادانى غوطهور خواهد شد.
وقتى که تو بیایى هر شب جمعه به جاده نیلى آسمان مى نگرم و در انتظار رایحه اى از وجود تو هستم که قرار است قاصدکها خبر آن را برایم بیاورند. تو خواهى آمد در حالى که دستهایت پر از گل هاى نرگس است و با وجود خودت سردى زندگى را در رگ هایمان خواهى جوشانید. پس هر روز نگاهت خواهم کرد تا بیایى پس با رنگ دلت مى نویسم (به نام خداى امیدها)
همیشه نام بهشت گل را تداعى مى کند و تو آن گلى! همه ما در انتظار فتح خورشیدیم پنجره سرخمان را به باغ پر طراوت عشقت وصل کرده ایم. چرا با من حرف نمى زنى اى تنهاترین مونس تنهائیم؟ با من بگو و مرا راهنمایى کن تا چگونه بار سنگین گناهانم را زمین بگذارم؟ چگونه شرمنده تو نباشم که گستاخانه در مقابلت ریاکنم و به تو نسیم ورزم؟! در حالى که تو مى خواهى که همه ریاها را کنار بگذارم و مستقیم تو را دریابم.
هرگاه نسیم عطر آگین بوى نامت از راه مى رسد دلم صفاى تازه اى مى یابد، اماما! بیا ما خانه تکانى هایمان را کردیم. بیا که ما خانه اى خواهیم ساخت با پایه ایمان و سقف هایى از محبت و یکدلى و با رنگ اعتقاد، با اتاق هایى پر از گل هاى خنده و صفا و با حیاطى پر از شکوفه هاى گذشت و با درهایى از دوستى و با پنجره هایى از امید و شاید این گونه
تو ما را پذیرا باشى.
مى گویند انتظار خوب است براى درک عشق و براى روییدن و براى قدم زدن در شهر آسمان و مشاهده مناره فیروزه اى جمکران; آرى همگان حتى مهتاب هم براى رویت تو وضو گرفته است.
همیشه براى آمدنت نگاهمان را از سقف آبى آسمان آویخته ایم. جمعه ها نور و استغاثه سرشار از انتظار است. مولى جان! جاده ها خود را آماده مى کنند. براى قدم هاى استوار تو و فرشى از زیارت «السلام علیک یا ابا صالح» بر خود مى گسترند، تو که مى آیى سنگها غزل مى خوانند و نگاهشان معنى مى گیرد، تو که مى آیى بر آسمان تاریک دل ها مى تابى و روشنى را به شب هاى تاریک هدیه مى کنى و دل هاى شکسته را با مهربانى پیوند مى زنى. تو اگر بیایى کویر معنا نخواهد داشت همه جا سبز سبز است، چون دل بهار اگر تو بیایى.
براى ذره اى از نور ماهت دو چشمم منتظر مانده به راهت
به باغ آینه حاجت ندارم مام هستى من! در نگاهت
من به خوبى مى دانم که نیمه شعبان سبزترین روز سال است و دل من سبزتر از آن و دلى که با آسمان دوست نباشد، تنهاترین دل ها است.
مهدیا! قلبم از عشق درنگى مى کند و در خیالم جبرئیل را مى بینم که سر از پا نشناخته، مى آید تا براى زمینیان مژده بیاورد. مهدى! کوى تو کوى شور و رکوع لاله هاست. کوى شبنم بر گلبرگ ناز محمدى است!
مهدیا! مى دانم در برابر بزرگى روح تو چیزى