مهدی جان
کى مىشود بیایى و فاصله بین ما و خودت را کم کنى. نبودن و غیبت تو هزاران
داستان نگفته، هزاران غنچه نشکفته و یک مصر یوسف متولد نشده در خود دارد. آیا به
نظر شما این تقصیر ماست یا چشمان ما که طاقت دیدن نور حق تو را ندارند؟ تو بدون
اینکه حرفى بزنیم صداى دلتنگىهایمان را مىشنوى. آیا باز هم تقصیر گوشهاى ماست که
صداى تو را نمىشنود یا باز هم مقصر زبان ماست که هر چه با تو درد دل کند باز
مىگوید کم است. این انتظار شبیه جوانه گندمى است که در دل خاک به مرور زمان رشد
مىکند و مىبالد؛ این عشق به تو است که در دل ما رشد مىکند. دلمان مىخواهد
قلبمان فرش زیر پایتان شود و خودمان شاپرکى شویم که آمدنتان را به تمام مردم و
شیعیان خبر دهیم. دلمان مىخواهد سر جاده انتظار به انتظار ظهور بنشینیم تا بیایى
مولا؛ با سبدهایى که از گل نرگس پر است و هر شاخهاى هدیهاى به یکى از منتظران
راهت است.
امام ما، سرور ما، بیا تا دلمان به انتها نرسد و روحمان نمیرد.