نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88 بهمن 5 توسط
قاسم باقرنژاد | نظر بدهید
انتظار را در دلم زنده مىکند و نواى عاشقان منتظر را به گوشم مىرساند.
در دل کوهسار، منتظران، مثلث عشق و انتظار را ساختهاند. زوایاى مثلث جا
پاى قدمهایشان و نامههاى عارفانهشان است، رأس آن قطره قطره اشکهایشان
که کوهسار را نمناک کرده است. گویى روح تازهاى در اینجا دمیده، سنگهاى
چشمه، گلهایى در گلواژههاى معنویت شدهاند. درختان سبز تا فلک قد
کشیدهاند تا شاید قامتشان به مدت انتظار برسد.
در قله کوه به یاد
منتظرانى مىافتم که در پرتگاهها به یاد محبوب خویش نجات پیدا کردهاند،
منتظرانى که هیچ وقت براى انتظارشان به عقب نلغزیده و نادم نشدهاند.
ماه با فکر و ذکر تو بر روى چشمه، نور نقرهاىرنگ خود را بر جاى گذاشته و
به یاد آمدن تلألؤ نور زیباى تو رنگینکمانى در آب منعکس کرده است.
اى معشوق عارفان! بیا، بیا و کبوتران عاشق را که تنها بهانه ماندنشان
انتظار توست، رهایى ده تا کلمه «انتظار» از واژهها حذف شود و به جاى آن
کلمات «عاشقان» و «معشوق» بار دیگر به واژههاى هستى اضافه شود.سر بر شانه انتظار، نگاه خستهمان را به
دنبالت روانه مىکنیم. آقاى ما، تا کى نگاه خستهمان به جستجویت به هر سو
پر بکشد و باز ناامید با اشک هجرانت، وضو بگیرد؟
باز عصر جمعه مىرسد،
دیدهها انتظار را لمس مىکنند. هر روز جمعه که مىشود، غم غریبى دلها را
از آن خود مىکند، گویى هر کس در پى گمشدهاى است. در هر نگاه مىتوان،
امیدى غریب را خواند. جمعه که مىشود، آسمان در سکوتى محض به انتظار
مىنشیند و ابرها بر زانوى غم چشم به راهت مىدوزند.
مولاى ما، خیلىها نمىدانند، عصر جمعه که مىشود، چرا دلشان مىگیرد. خیلىها نمىدانند، عصر جمعه دلشان بهانه چه کسى را مىگیرد.
مهدىجان، هر روز جمعه، دلها ناخودآگاه به سویت پر مىکشد. ما نیز چون
یتیمها منتظر دست نوازشگرت مىمانیم که با سر پنجه محبت خود، گرد یتیمى
را از سرمان بزدایى، هر عصر جمعه نگاهها به طرف آسمان گره مىخورد و همه
گوش دل مىسپارند تا شاید نداى «اناالمهدى» تو را به جان بپذیرند، ولى
افسوس نگاههایمان هیچ مأوایى نمىیابند. این جمعه هم نگاهمان به اطراف
چرخید تا شاید تو را بیابد ولى باز هم دیده ترمان تو را نیافت . اگر چه تو
را نمىبینیم ولى وجود مبارکت را همه جا احساس مىکنیم.
دیگر انتظار صبرمان را تمام کرده است. کاش بیایى و باز هم پرچم عشق را بر
دیوار شهرمان به اهتزاز درآورى و دلهامان را لبریز از شور و نشاط کنى.