سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گل نرجس
نوشته شده در تاریخ شنبه 89 آبان 29 توسط قاسم باقرنژاد | نظر

تصویر زندگى، شیرینى و تلخى‏هایى در هم آمیخته دارد که سکوت مرگبار حاکم بر آن نقابى ساخته است بر چهره حقیقت و حقانیت، تا با بى‏شرمى تمام آن را مستور سازد؛ چهره‏اى که طاعون دروغ و مکر از آن واقعیتى دیگر جلوه مى‏دهد. زمان و مکان معناى مجازى را به یدک مى‏کشند و کذب بودن‏شان تابلویى است بر درِ سراچه عمر، عمرى که در این وادى بى‏سر و سامان به دنبال نقاشى مى‏گردد که رنگى بر دیوار هستى بزند یا که معمارى را مى‏جوید تا این بناى بى‏اساس را از نو بسازد تا هیچ زلزله شک و تردید نتواند آن را فرو ریزد.
شاید باغبان نام‏آشناى غریب! چاره‏ساز این مشکل باشد. حتماً او مى‏تواند باغ عمر را از این خشکسالى و زوال برهاند یا که چوپانى هم‏دوش صحرا این سرنوشت آواره را از بلاتکلیفى نجات دهد و به یکباره گرگ‏هاى بى‏رحم تاریخ را بر اعماق دره وحشت روانه سازد.
آرى این سپیده امید طلوع خواهد کرد و شبنم عشق را بر دیده مشتاقانش هدیه خواهد داد. او که نسیم نگاهش طراوت‏بخش دل‏هاست و ترنمش هر جنبنده‏اى را به رقص وا خواهد داشت. نگاه و چشمان بسته ما هرگز گشوده نخواهد شد مگر در لحظه ورود او بر صفحه باورهایمان و قلب ما نمى‏تپد مگر با اشارت ید بیضاى او، که نور ایمان از آن ساطع مى‏شود، همان نورى که از سوى حضرت حق به او ارزانى شده و با گوشت و خونش عجین گشته است.




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89 آبان 24 توسط قاسم باقرنژاد | نظر بدهید

مى بینمت اى سفیر سفر انقلاب که سفارتت را آغاز کرده اى ، دعوتى که هیجده هزار دعوتنامه داشته است ، و در بیابانهاى تفدیده ، راه مى سپرى و پرچم فراز مند نهضت ازاد یبخش حسین علیه السلام را بر دوش مى کشى و نستوه و استوار، با طنین گامهاى قهرمانانه ات ، سکوت سرد و مرگ افزاى چندین ساله تاریخ اسلام را درهم مى شکنى .

جوانمردى ، وفا، و دریا دلى به تو ایمان آورده اند و ارزشها، هرگز، پاسدارى ، پایدارتر از تو ندیده اند.

ان شب ، که با غافلگیرى و ترور عامل دشمن ، فقط و فقط براى ارزشها، به مخالفت برخاستى ، همه خصلتهاى آسمانى ، بنده ارزش خرید تو شدند. ارى وفا از اینکه چون توئى را در کوفه ، شهر بى وفایان ، در کوى بى وفایى مى دید، شرمسار بود و این ازرم را که از حضور وفا مردترین یار اباالاحرار در ان خلوت خالى از مردانگى و غیرت ، احساس مى کرد نمى توانست پنهان کند.

هاى عارف عرفه ، اى شاهد عرصات ، اى سفیر ثوره واى شهید عرفات .

اى فرستاده فرزانه حسین علیه السلام ، به تنهائیت در کوچه هاى تنگ و تاریک و مالا مال از آتش و دود کوفه سوگند دلهایمان ، دشتهاى وسیعى است که در ان ، الاله هاى سرخ و شقایقهاى ارغوانى عشق تو و مولاى تو، روئیده است . مسلم تو از بام قصر قساوت بر زمین نیفتادى . هرگز، که در دلهاى ازادگان و عدالت دوستان و ظلم ستیزان جاى گرفتى ، تو به میهمانى دلهاى عاشق رفتى و قلبهاى مومنى که عرش الرحمان گفته شده اند، جایگاه توست اى عبد صالح رحمان .

مى بینمت بر تارک تاریخ ، بشکوه ایستاده اى و قامت خونینت از زخمهاى کشیده شدن پیکرت بر سنگفرشهاى کوفه ، ستاره باران است . سنگفرشهاى کوى و برزن کوفه ، وقتى با بدن مطهرت مماس بودند، بر عرش ،پهلو مى زدند، دیگر سنگفرش نبودند بلکه سنگ عرش شده بودند..

اه چه بگویم ؟ که مى بینم از بام دارالاماره و از سر دار، بر سرداران جهان ، امارت مى کنى و هر جا حق طلب و ظلم ستیزى است مسلم تو شده است .

به سلام قسم ،... الملک القدوس السلام ... سلامى دل انگیزتر از سلام تو در حافظه تاریخ نیست . سلامى از اسلام ناب یک مسلم .

دست مهربان و نوازشگر امام که بر سر دختر تو کشیده مى شد، اعلامیه اى بود، اعلامیه وصال مسلم به ملکوت تو در عرفه شهید شدى تا دعاى ، عرفه مولى الکونین را تفسیر کنى و حماسه مسلم بودن و تسلیم نشدن را بیافرینى




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89 آبان 17 توسط قاسم باقرنژاد | نظر

می شود از رنگ وارنگ دنیا خالی بود و ازآبی آسمان سرشار. می شود ساده ترین بود و برترین.
پیوند آسمانیِ برترین بانوی عالم فاطمه زهرا با مولای مؤمنان علی علیهماالسلام چنین بود. جهیزیه ای از چند تکه لوازم ضروری و بیش ترش سفال و لباسی ساده و جشنی ساده تر، ولی ماندنی ترین و آسمانی ترین پیوند عالم


 

سالروز ازدواج امام علی ع و فاطمه زهرا س بر  شما مبارک باد

 




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89 آبان 12 توسط قاسم باقرنژاد | نظر بدهید

مسافر غریب من ...

شبى که آمدم آسمان با زلفان تو گره خورده بود، آن گونه که کلاغ هم در آن گم مى‏گشت. تنها قهقهه جغدى از دور شنیده مى‏شد، انگار من بود و تو بود و تابلویى بى‏تصویر، که نه ستاره‏اى داشت که عشق را سوسو بزند و نه ارابه‏اى که گذشته را در جاده حال با خود بکشد. انگار آیینه زلال دریا از ترس بى‏آبرویى چین خورده بود و یا شاید، رشک صحرا غبار نخوت بر چهره پنجره همیشه آبى نشانده بود. نمى‏دانم؟! بلبل، کدامین ترانه را خواند که تو شاپرک همیشه جاویدم این گونه مرا زیر شعله‏هاى سرکش عشق آتش کشیدى و بى‏خبر به دیار غربت احساس رفتى! هنوز هم نمى‏دانم که باید آیا ردّ تو را از کوچه پس کوچه‏هاى دلتنگى‏ام بگیرم یا از قاصدکى که تو را مى‏بیند و به من دروغ مى‏گوید؟! نمى‏دانم، خزان کدامین نگاه در قاب رنگى چشمان تو میان تصویر احساسمان خط بطلان کشید، اما خوب مى‏دانم که اگر، پرستویى بخواهد فصلى را در آینده سپرى کند روزى خواهد رسید که دوباره، تصویر مبهم فصل گذشته را ببوسد و با آن زندگى‏اش را لبریز از خاطرات کهنه مهرآمیز گرداند. خوبِ، خوب نازنین من، اگرچه در نبودت فانوس وجودم نفسهاى آخر را مى‏کشد اما به خاطر تو، از بلنداى آسمان مقدس عشق فریاد مى‏زنم. «مسافر غریب من هر کجا که هستى، سفر بخیر ...»




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89 آبان 4 توسط قاسم باقرنژاد | نظر

گل واژه های شکر نعمتت را هر چند دیر و فاصله دار ولی هرگاه که در داده هایت و عنایات تو می نگرم بر زبان قاصرم جاری می سازم

ای که تمام هستی در کف وجود لایزال توست تو را شکر می کنم به خاطر نعمت هایی که داده ای و نعمتهایی که نداده ای که این بنده حقیر را شایستگی آنچه تو شایسته ندانی نباشد و تویی که بخشنده ترینی و بجا و در جا می بخشی بدون کوچکترین چشم داشتی.

ای مهربان مهربانان می دانم که مرا می بینی درک می کنی و لمسم می کنی پس کنار من باش، کنارم باش و قلبم را تسخیر نما.

خداوندا مرا از اسباب گناه دور فرما که مرا یارای خشم تو نیست پس «وقنا عذاب النار» و مرا از آتش دوزخ دور فرما که آتشی بس هولناک و محیط است ای قهار مرا از دامان خود مران دربهای توبه را به رویم باز کن تا همچون کودکی در دامان تو آرام گیرم ای شریف ترین ای بزرگ و ای مهربان مرا یاری کن تا در راه تو قدم بردارم و در کوره راههای ضلالت و تاریکی پا ننهم تا در انتهای این سفر شرمنده و خجل از درگاه تو رانده نشوم

بارالها مرا قلبی ده که همچون تویی بزرگ را در خود جای دهد تویی که تمام وجود من بسته و آمیزه ای از روح بزرگ توست و من قطره ای گمگشته در دریای لایزال خداوندی ام پس الطاف خویش از من بر نگیر که بی تو ذره ای نا چیزم و با تو دریایی خروشان.




مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.