حضرت رسول اکرم(ص):
«دو رکعت نماز شب براى من بهتر است از دنیا و آنچه در آن است». «مفاتیحالجنان»
شب
محمل سرّالاسرار خراباتیان است که خواب بر چشمشان نمىآید، چونان
ستارگانى که بیدارىشان در لوح آسمان شب رقم خورده است. شبزندهداران نیز
اختران تابناک زمیناند که درخشش جلوات باطنىشان فقط در تاریکى و خاموشى
شب عیان مىشود. هر چند اگر چشم دل بگشایى، مىتوانى آثار نورانیت و تلألؤ
زیبایى شب پیش را در چهره روزانه آنها ببینى. مگر نه اینکه در روایات،
مکرر شنیدهاى، نیکویى صورت شبزندهداران از نور خداوند است که در خلوت
شب بر چهره آنان مىتابد و رخسارهشان را زیبا مىنماید.
شاید باید
بگوییم تنها نگاه محجوب و امانتدار شب است که مىتواند محرم مناجاتیان
باشد و خلوت نماز متهجران را بر هم نزند. اما در این میانه نیز شیطان از
پاى ننشسته و مؤمنین را به حال عاشقانه خود رها نکرده است. خواب شیرین شب
و بستر گرم و نرم را از ابزار شیطان بدان که تو را به رخوت و تنبلى وسوسه
مىکند و تمام آن عنایاتى که به نمازگزاران در شب مىکنند، به واسطه همین
گریز از عافیتطلبى و تنآسایى شبانه است. هر شب شیطان در گوش نفس آدمى
صدا مىزند «عَلَیک لیلٌ طویل فَارْقد» و او را به بهانه طولانى بودن شب
به خواب بیشتر دعوت مىکند و هر بار به او وعده ساعتى براى برخاستن را
مىدهد تا اینکه صبح فرا رسد و وقت بگذرد و شب انسان تباه شود.
آن مقام محمود را که شنیدهاى فقط به نمازگزاران در شب مىدهند، جز با صدق
نیت در دخول و خروج به سراپرده رازآمیز شب حاصل نمىشود. «قُلْ رَبِّ
اَدْخِلْنى مُدْخَلَ صِدْقٍ و اَخْرجنى مُخْرَجَ صِدْقٍ» و چنین صدق و
خلوصى فقط در مدار جاذبه عشق و ارادت قلبى نسبت به حضرت حق شکل مىگیرد.
کجا عاشقى را دیدهاى که داغ هجران محبوب بر دل داشته باشد و خواب بر چشمش
بیاید؟ کجا طالبى را دیدهاى که همصحبتى مطلوب را در چند قدمى خویش داشته
باشد و خواب را بر گفتگوى با او ترجیح دهد؟
مگر نشنیدهاى که مىگویند مردمان در خوابند و چون بمیرند، بیدار شوند.
بیدارى شب و ذکر خدا گفتن بهانهاى است براى رستاخیز دل و جانى که در بستر
عادات زندگى با خیالى خوش غنوده است.
در نافله شب، رازى است که جز بر مأنوسان خویش افشا نمىکنند. همان رازى که
سیدالشهدا(ع) را وا مىدارد تا از دشمن شبى را مهلت بگیرد براى عبادت
واپسین. براى کشف چنین سرّ عظیمى چارهاى نیست جز پیوستن به مصاف
نمازگزاران در شب.
پس تا وقت نگذشته و مهلت سر نیامده، با چشمهاى باز و روشن از عطر نماز شب
به استقبال طلوع آفتاب برویم. یادمان بماند آنان که شبهایشان را با چشمان
بسته به صبح مىرسانند، روزشان را نیز در ظلمت و تاریکى دل سپرى مىکنند.
امروزه،با رواج شبکه جهانی اینترنت دسترسی سریع به موضوعات مختلف علمی ، فرهنگی ،
خبری و .. .. ممکن شده است، امّا شاید برخی از افراد در مورد اینکه آیا
مسائل دینی ، اعتقادی و معنوی نیز در اینترنت و در بین سیاستهای مختلف آن
جایگاهی دارند یا نه در شک و تردید باشند ؛ با جستوجویی سریع در اینترنت
میتوان تردید و شک در این مسأله را از خود دور ساخت و به آماری
شگفتانگیز دست یافت و آن اینکه اگر شما با موضوعاتی نظیر «پایان جهان» یا
«آخرالزمان» و یا «بازگشت عیسی مسیح» و «منجیگرایی» در هر یک از موتورهای
جستجو و یا دایرکتوریهای اینترنت به جستوجو بپردازید حتی فرصت ورق زدن
صفحات موجود که هر یک دارای دهها مدخل (Entery) هستند نیز ، نخواهید داشت
چه برسد به ورود به هر مدخل و خواندن و مطالعه جزییات آن .
اطلاعاتی
که در زیر سعی شده تا به صورت بسیار موجز و مختصر ذکر گردد، تنها بخشی از
این اطلاعات گسترده است که با جستوجو در موتور جستجوی (google) به دست
آمد است. نظر خوانندگان گرامی را به آن جلب مینماییم :
الف) آخرالزمان (پایان جهان) با /000/430/3 مدخل درgoogle با عناوینی نظیر :
1ـ پایان جهان آنطور که میشناسیم :
(www.geocities.com/Athen
s/oracle/9941/)
2ـ جهان چگونه به آخر خواهد رسید .
3ـ آیا بعد از این پایان ، جهان باز هم ادامه خواهد یافت؟
www.jesus warrior.de
4ـ پایان جهان نزدیک است :
www.aaaa.demon.nl/worldend 2.html
5ـ خود را برای پایان جهان آماده سازید و ...:
www.post-gazette.com
ب) بازگشت عیسی مسیح با 000/507 مدخل با عناوینی نظیر :
1ـ زمان بازگشت عیسی مسیح:
members.aol.com/jcsaves 7
2ـ بازگشت عیسی مسیح و روز خدا
3ـ جلال و بزرگی عیسی مسیح و موضوعات عصر ایمان
4ـ بازگشت عیسی مسیح نزدیک است :
www.serve.com/exjw/ userspages/Peace.htm
5ـ منابع مذهبی و اطلاعاتی در خصوص ظهور عیسی مسیح
6ـ بازگشت جسمانی عیسی مسیح را تصور کنید
users.panola.com
8ـ بازگشت عیسی مسیح ، واقعیتها ، اهمیّت و نحوه آن:
ادامه مطلب...
قابلیت تنفس و زندگى در حضور تو را از دست دادند، بر جان هر فرزانهاى
آتشى در افتاد که همه وجودش را خاکستر کرد. همچنان که امروزه روز، نیز،
پروانههاى دلسوخته عشق تو، گرداگرد شمع یاد و نام تو مىچرخند و بر زبان
همه عاشقان، نام تو مىدرخشد اى مولا!
اى کاش، پیشینیان مىدانستند که
در حضور تو چگونه باید باشند، تا ما را به غیبت رویت مبتلا نکنند! و اى
کاش ما بتوانیم عوامل بازدارنده ظهورت را بازشناسیم و با زدودن آنها، دست
به کارى بیازیم که خداوند دانا، به ما لیاقت دیدارت را اى مولا، عنایت
فرماید.
اى گل پنهان! عطر و رنگ و طراوت والایى تو، همچنان از پسِ پرده، ما را
مىنوازد و خشنود مىسازد و ما ضمن تلاش براى جستجو و دستیابى به صلاحیتى
که به منظور بهرهورى از حضورت لازم است، پیوسته دستى بر آسمان مىگشاییم
و از پروردگارمان مىخواهیم که وجود مقدس تو را در کمال سلامت و استوارى،
براى پراکندن رایحه والاى ولایت، در این دیار آفتابخیز، پایدار فرماید و
دلها و دیدههاى ما، هر چه زودتر به شرف دیدار دلدار نایل آید و شفا یابد.
انتظار را در دلم زنده مىکند و نواى عاشقان منتظر را به گوشم مىرساند.
در دل کوهسار، منتظران، مثلث عشق و انتظار را ساختهاند. زوایاى مثلث جا
پاى قدمهایشان و نامههاى عارفانهشان است، رأس آن قطره قطره اشکهایشان
که کوهسار را نمناک کرده است. گویى روح تازهاى در اینجا دمیده، سنگهاى
چشمه، گلهایى در گلواژههاى معنویت شدهاند. درختان سبز تا فلک قد
کشیدهاند تا شاید قامتشان به مدت انتظار برسد.
در قله کوه به یاد
منتظرانى مىافتم که در پرتگاهها به یاد محبوب خویش نجات پیدا کردهاند،
منتظرانى که هیچ وقت براى انتظارشان به عقب نلغزیده و نادم نشدهاند.
ماه با فکر و ذکر تو بر روى چشمه، نور نقرهاىرنگ خود را بر جاى گذاشته و
به یاد آمدن تلألؤ نور زیباى تو رنگینکمانى در آب منعکس کرده است.
اى معشوق عارفان! بیا، بیا و کبوتران عاشق را که تنها بهانه ماندنشان
انتظار توست، رهایى ده تا کلمه «انتظار» از واژهها حذف شود و به جاى آن
کلمات «عاشقان» و «معشوق» بار دیگر به واژههاى هستى اضافه شود.سر بر شانه انتظار، نگاه خستهمان را به
دنبالت روانه مىکنیم. آقاى ما، تا کى نگاه خستهمان به جستجویت به هر سو
پر بکشد و باز ناامید با اشک هجرانت، وضو بگیرد؟
ادامه مطلب...
انتظار فرج
از
کرانههاى دریاى انتظار صدایت مىزنم؛ از میان موجهاى خروشان ولى بىصدا،
از آبىِ دریا و از عمق وجودم. صدایم در کوهها مىپیچد و من همچنان منتظر.
در انتظار آمدنت صدایت مىزنم. انتظارى سبز و طولانى نویدبخش تنهایىِ من
است. نمىدانم با چه صدایى، با چه کلامى صدایت کنم. اما صبحهاى جمعه
چشمان پرشکوهام چشم به راه در جاده انتظار منتظر توست. اشک در حلقه
مردمکها جمع مىشود، ولى توان آمدن ندارد؛ مردمکها تنها مثل غروب خورشید
سرخ مىشوند.
یا مهدى! دریاى وجودم صحراى انتظارت است. من عاشقم، عاشق
قدوم مبارک تو. عاشق و تشنه دیدار تو. شبهایى که در یاد تو هستم، خواب
مهربانىها را مىبینم. خواب بازگشت خوبىها را. بیا، بیا و خوابهاى مرا
تعبیر کن.
به نام تو اى پیداترین پنهان
سر بر آستان تو گذاشتن چه شیرین است. آن چنان که همه را از همه جا به سوى تو
مىخواند و تا سجدهگاهت بدرقه مىکند. احساس زیباى تعلق و نیاز، رنگى بر وجود این
موجود سراسر نیاز و گداز مىزند که هیچ کجا نمىتوان به تفسیر آن نشست. یاد تو آن
چنان پروانهها را مىگدازد که آتش عشقت نه تنها جسمهایشان را مىسوزاند بلکه تمام
روح آنها را فرا مىگیرد. آن چنان که با آتش عشق تو به دریاى زیباى معرفت مىرسند و
تکیه بر اریکه اقتدار و سرافرازى مىزنند و سرمست و مغرور از عشق تو جان خویش را در
راه دریا و دریایى شدن مىبازند. چه سرى است بین عشق و وصال. این را ما نمىدانیم،
این را پروانهها مىدانند که بىتاب و بىقرار براى رسیدن به آرامش، خود را بر آتش
عشق مىزنند تا به دریا برسند که آبش خاکستر جان هزاران پروانه عاشق است، و ساحل
این دریاى بى انتها، ابتداى یک سجاده است و همنفس مهر و بوى خوش شببو و یک سیب
سرخ و کاسهاى از آب و یک شمع که شاد و آرام جان خویش را با آتش عشق تو مىگدازد و
هیچ نمىگوید، جز کوهى از لبخند و یک دنیا اشک چرا که جان را لایق آستانت نمىداند.
بَه! که سر بر آستانت گذاشتن چه شیرین است و انتظارت را کشیدن، شیرینتر.
اى بىتاب بزرگ! اى روح انتظار! تو مىآیى، همه گسستگىها، پیوسته مىشوند. همه
ناباورىها به عمیقترین باور مىرسند. همه تزلزلها به آرامش و استوارى مىپیوندند
و همه اضطرابها، تشویشها و دلهرهها، شکسته مىشوند. تو مىآیى و انسان پایان شب
را جشن مىگیرد.
آذرخش خشمت، خرمن خرمن سیاهى را شعلهور خواهد کرد و باران
حضورت، رسوبهاى متعفن و گندابهاى زمین را خواهد شست.
اى روح بىتاب ما، بتاب!
اى مسافر غربت و غیبت دیرپا، بازآ. همه جادهها در بهتى غریب، تو را مىخواهند. تو
را مىخوانند و نام تو زمزمه همه کاروانهایى است که هراس فردا، دلهره عقبهها و
نگرانى شبیخون حرامیان دارند.
تو مىآیى و صداى منتشرت، همه حقیقتهاى مسخ شده
را باز خواهد نمود و کدورت، تحریفها را خواهد زدود و ایمان و عشق، فراگیرترین و
آشناترین صداى زندگىها خواهد شد