اى همه نور
تو اى همه نور! جاده تاریک انتظار را با آمدن
خود درخشان کن. گلهاى نرگس را ارزانى عاشقان نامت نما. با
نگاهت، نگاههاى خسته از راهِ ناامیدى را، امیدى دوباره ببخش. طلوع کن، و با طلوعت
خورشید همیشه
تابان آسمان شو و سیاهى آسمان را با انوار زمردینت، سبز سبز نما؛ تا تاریکى براى ابد از دلها رخت بربندد.
اى تنها منجى! سایهات را بر
قامتهاى خمیده از تنهایى بیفکن تا به سبب آن راست گردند.
دستان عدالت را در دستان تشنهمان بفشار تا سیراب از حق و عدل شوند.
اى یوسف آلمحمد(ص)! بارى دیگر در کنعان انتظار بیا و
خزان غیبت را به بهار ظهور مبدل کن و دیدههاى کمسویمان را با حضورت، روشنایى بخش.
اى اسماعیل زمان! فریاد تنهایى را از ژرفناى وجودمان بشنو
و با ظهور سبزت، ریشههاى عشق را در قلبمان بدوان تا وجودى سبز از اخلاص و تقوا داشته باشیم. یا مهدى ادرکنى.
قدوم مبارکت کردهام. اقاقىهاى دلم به عشق تو سر سجده بر آستان آب فرود
مىآورند و اطلسىهاى قلبم منتظر دیدار تو هستند. پروانههاى خیالم گرد
شمع یاد تو مىگردند و بالهاى خود را بر آتش عشقِ تو مىسایند تا شاید
ذرهاى از عشق تو، گُل وجود آنها را بسوزاند و آنان سرمست از آتش عشق تو،
باده مهر و ولا را سر کشند.
ناشناس مهربان! کى مىآیى تا لالههاى
خونین، حرفهاى دلشان را با تو بگویند و کبوتران شکستهبالِ در قفس، در
هواى کوى تو پرواز کنند؟
مىدانم که خوب مىدانى که هزاران هزار قلب عاشق چشمانتظار آمدنت هستند.
مىدانم که چهره علىگونهات هنگامى که ظهور کند در جهان غوغایى به پا
مىشود و هیچ نمىماند از این دنیا، جز مهر و ایمان و اطاعت.
مىدانم هنگامى که تو بیایى هیچ کودک یتیمى با چشمان اشکبار سر بر بالین
نمىگذارد و هیچ مادرى داغدار غم اسارت فرزندش نمىباشد و خون هیچ مظلومى
به ناحق ریخته نمىشود. آخر کسى که از تبار فاطمه(س) است طاقت دیدن ظلم را
ندارد و نمىتواند شاهد اشک مظلوم باشد و صداى ناله او را بشنود و بىتوجه
از کنار آن بگذرد.
یا مولا! درخواست یارى مظلومان را اجابت کن و قدم بگذار و ظهور کن در این
دنیاى پر از خون و دروغ و تزویر، و براى انسانیت آزادى و عدالت را به
ارمغان بیاور، که همه منتظر تو هستند و همصدا با دل من مىگویند:
«ناشناس مهربان کوچه باغهاى دل ما کى مىآیى، کى مىآیى؟»
خدایا!
تویى که آب را براى جسم بشر آفریدهاى و عطاى روزى جسم و جانش را از وظایف خود برشمردهاى، روح تشنه بشر را با زلال ظهور سیراب کن!
خدایا!
«فراق»، سنگینترین بار و «انتظار»، سختترین کار عالم است. کار عالم را سامان ببخش.
خدایا!
ما مدام ظهور او را از او طلب مىکنیم، غافل که همه چیز در دست مشیت توست. دست ما و دامن مشیتت!
خدایا!
شنیدهایم که محبوبمان براى ظهور از ما منتظرتر است. وجود نازنین او را از این چشمانتظارى برهان!
خدایا!
محبوب ما در آستانه ظهور ایستاده است و چشمان منتظرش نگران نگاه اشارت توست، قلب محبوب و محبوب قلبها را به نگاه اشارتت مهمان کن!
خدایا!
اگر ما به قدر قد عمر کوتاهمان غصه ظهور خوردهایم و انتظار فرج کشیدهایم، محبوبمان قرنهاست که غصه مىخورد و انتظار مىکشد.
خدایا!
گیسوى جهان، پریشان است و خاطر عالم آشفته و دست و پاى جهانیان بسته در
زنجیر گیسوى جهان و همگان دربهدر به دنبال سامان جهان، سکون و سامان را
به انسان هدیه کن!
آسمان آینه ای شده است تا تصویر فرشته
فرود آمده در خانه محمد صلی الله علیه و آله را
در آغوش گیرد؛ تصویر دختری که فرشتگان، گرداگردش حلقه زدند تا مبارک
ترین روز از روزهای آفرینش را به جشن بنشینند
دروازه های آسمان، گشوده می شود و بارانی شگفت، زمین
را فرا می گیرد. مدینه، لبریز عطر
یاس، با چشمانی گشاده تر از هر روز، بیستمین روز جمادی الثانی را دیدار می کند. چشمان
خدیجه علیهاالسلام ، خیس لبخند می شود و محمد صلی الله علیه و آله ، شادمان و بی
قرار، کودک را در آغوش می کشد.
فاطمه علیهاالسلام متولد می شود؛ دختری که مادرِ پدر
است و خیر کثیر. خورشیدی که یازده
ستاره دنباله دار را در آسمان امامت، مادری کرد.
مشرکان، پیامبر را ابتر خواندند و خداوند، فاطمه را
کوثر نامید؛
اِنّا اعطیناک الکوثر فَصَلِّ لِرَبِّکَ واْنْحَرْ * اِنَّ
شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَر.
فاطمه متولد می شود؛ کسی که سپیده دمان، دیدگان
روشنش را سجده می کنند و کوه ها قامتِ قیامت را به احترام برمی خیزند.
زنی شگفت که عفتش سرلوحه همیشه زنان
تاریخ است. درختی تناور که ریشه در آسمان داشت و
پرنده های نور، بر شاخه های سبزش آواز خواندند. فاطمه می آید
به نام فاطمه علیهاالسلام
، بالانشینِ تاریخ عفاف؛