سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گل نرجس
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89 فروردین 31 توسط قاسم باقرنژاد | نظر بدهید
ذهن چیست؟

ذهن، آیینه شفافى است که صورت اشیاى گوناگون در
آن جلوه‏گر است. همه اطلاعات، باورها، پنداشت‏ها و ... انسان در این جعبه
ناپیداى متشکل از سلول‏هاى خاکسترى مغز جاى دارد. عملیات بسیار پیچیده و
شگفت‏انگیزى که با سریع‏ترین و پیشرفته‏ترین رایانه‏هاى جهان قابل مقایسه
نیست پیوسته در حال انجام است تا بیاموزى، به یاد آورى، بیافرینى و
بالاخره بیندیشى.
فکر من و تو همچون پرنده‏اى سبکبال با نهایت سرعت،
زمین و زمان را طى مى‏کند. از این شاخه به آن شاخه مى‏پرد، شناخته را به
یاد مى‏آورد و ناشناخته را تصور مى‏کند. از ساده‏ترین خاطرات کودکى تا
دورترین نقطه جهان را درمى‏نوردد. کنترل این پرنده تیزبال نیاز به قدرت و
مهارت داشته، نقش اساسى و تعیین‏کننده در زندگى و آینده دارد. اگر نتوانى
آن را مهار کنى، هر لحظه سرگردان و بى‏هدف به سویى پر مى‏کشد. چه روزها و
گاه ماهها که تو با ذهنى آشفته و پریشان و بى‏هدف از روى عادت، عمر
مى‏گذرانى، دچار روزمرگى شده‏اى، گذشت زمان تو را همچون برگى بدون هدف روى
آب به هر طرف مى‏کشاند، گاه در غم و افسوس خاطرات تلخ گذشته و گاه در بیم
و ترس از آینده سرگردان مانده‏اى. شک و تردید، اضطراب و دلهره آزارت
مى‏دهد. اگر چنین است تلاش آغاز کن. تو باید به بازسازى ذهن خود بپردازى
تا بتوانى تصویرى شاد و روشن از زندگى داشته باشى.
براى ساختن هر بناى
جدید ابتدا نیاز به پاکسازى و از بین بردن موانع دارى. همین امشب یا حداقل
در اولین فرصت سرى به جعبه نامرئى ذهن خود بزن، شاید نیاز به خانه‏تکانى
دارد. با بازخوانى افکار و اندیشه‏هاى خود چه چیز را بیشتر به یاد
مى‏آورى؟ خاطرات تلخ گذشته، نامهربانى‏ها، کینه‏ها، عقده‏ها یا
نداشته‏هایى که در آرزویش بوده‏اى؟ خوب نتیجه ...؟ هیچ ... فرسوده شدن
اعصاب و روان، غم و غصه خوردن. پس رها کن. امروز روز دیگرى از روزهاى
خداست. گذشته را رها کن. تنها کسب تجربه و عدم تکرار اشتباهات دیروز
مى‏تواند امروز براى تو راهگشا و مفید باشد. اما مرور کردن و اهمیت دادن
به اختلافات، کینه‏ها، بدگمانى و کمبودها براى تو هیچ ثمرى ندارد. براى
آرامش زندگى خودت هم که شده باید ببخشى و درگذرى و رها کنى. اگر شجاعت
بخشش ندارى، حداقل این خار و خاشاک‏ها را در جایى پنهان کن تا کم کم به
فراموشى سپرده شود. باید با دقت و جدیت، به مهار و کنترل افکار و
اندیشه‏هاى خود بپردازى و هر فکر و خیالى را که سوهان روح توست، از ذهن
پاک کنى؛ اگر چه پاکسازى مدت‏ها به طول انجامد.**ادامه مطلب...**>
آیینه ذهن من و تو
همچون گیرنده‏اى بسیار قوى است که پیوسته با ابزارهاى حسى مشغول
تصویربردارى مى‏باشد. زندگى انسان آمیخته‏اى از زشتى و زیبایى، غم و شادى
است و زندگى بدون مشکل معنا ندارد. مهم، نگرش و برخورد تو با مشکل است.
حالا که بعد از مدت‏ها تلاش، ذهن خود را پاک کردى، گیرنده این دستگاه را
به طرف زیبایى‏ها، نعمت‏هاى خدادادى و جنبه‏هاى مثبت افراد تنظیم کن تا
تصاویرى شفاف و روشن داشته باشى. توجه به نعمت‏ها تو را به یاد
«نعمت‏دهنده» مى‏اندازد و یاد او آرام‏بخش دل‏هاست. روحیه سپاس و تشکر از
او، نعمتى است. حالا بگو: اگر تمام ذهن و دل و وجود خود را متوجه نور مطلق
هستى‏بخش و معبود خود کنى، از بازتاب نور این خورشید بیکران در آیینه شفاف
وجود خود چه مى‏بینى؟
اکنون با جذب و دریافت و ارتباط پیوسته رحمت
الهى، درخششى دیگر در این آیینه جلوه‏گر است؛ در ذهن تو چشمه‏اى پاک به
نام عشق و امید در حال جوشش است. با وجودى لبریز از نور و امید و شادى و
به پاس شکرگزارى از معبود و پرستنده خود، عشق و محبت را همچون آبى گوارا
نثار کن، دل‏هاى همه را غرق در شادى و امید ساز، نیز هر لحظه با هدایت
افکار خود به سوى محبوب و معبودت با دلى شاد و مطمئن، آینده‏اى تابناک و
روشن براى خود بساز.

(برداشت از آیه 62 سوره مبارکه یونس) «اَلا اِنَّ اَوْلیاءَ اللَّه لا خَوْفٌ عَلَیْهم وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛
بدانید که دوستان خدا نه ترسى (از آینده) و نه غمى (از گذشته) دارند.»



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89 فروردین 25 توسط قاسم باقرنژاد | نظر بدهید
به سرزمین احساس قدم مى‏گذارم، آن جایى که مى‏توانم صدایم را از جنس آواى عشق کنم و مروارید ناله‏هایم را در صدف تنهایى پنهان کنم و غریبانه از انتظار بگویم؛ از غربت وجودم بگویم، از بهانه‏هاى دلتنگى، از سینه پر درد غم و دستان پر بار از دعایم که سحرگاهان به سوى آسمان پرواز مى‏کند و نگاههاى غمگینم که همدم غروب‏هاى سهمگین جمعه است.
اى موعود هستى! مهرت را در شاهراه‏هاى قلبم و دروازه دلم حس مى‏کنم و نام تو را که تداعى‏گر لحظه‏هاى انتظار است، هجى مى‏کنم و بر سر درِ احساسم مى‏نویسم.
به تو مى‏اندیشم به تو که با خاطرت لحظه‏هاى زندگى‏ام را شیرین و پر عطوفت مى‏کنى و آهنگ عاشقانه صدایم را پر از انتظار.


نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 فروردین 22 توسط قاسم باقرنژاد | نظر بدهید
ارزش انتظار

واژه ی انتظار سترگترین مقام را در معارف اهل بیت ـ
علیهم السلام ـ به خود اختصاص داده است. در میان هزاران هزار گوهر تابناک
که از خاندان رسالت رسیده است به کمتر واژه ای بر می خوریم که چون انتظار
از آن به زیبایی یاد شده باشد. از میان آن باغستان معارف به دو ریحان
بسنده می کنیم:

امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند: روزگاری خواهد آمد
که امام از مردم پنهان می شود. خوشا به حال آنان که در آن زمان بر امر
(ولایت) ما ثابت قدم باشند.

 زیرا کمترین ثوابی که آنان را خواهد رسید، آنکه
خداوند به ایشان می گوید: ای غلامان و کنیزان من! بر سرّ من ایمان آوردید
و غیب مرا گواهی کردید; بشارت باد شما را به جزای نیکوی من.

 همانا شما غلامان و کنیزان حقیقی من هستید. از شما می
پذیرم (رفتار نیک را) و بر شما می بخشایم (عملهای زشت را) و بخاطر شما در
می گذرم و سیراب می سازم بندگانم را با آب باران; و بلاها را از آنان رفع
می کنم. اگر شما نباشید عذابم بر آنان نازل خواهد شد.

جابر گوید: گفتم: ای فرزند رسول خدا! چه چیزی بهترین کار برای مؤمن در این زمان است؟ فرمود: نگاهداری زبان و خانه نشینی.

هم چنین از ابی بصیر از امام صادق ـ علیه السلام ـ
درباره آیه شریفه (یوم یأتی بعض آیات ربّک . . .) سؤال شد، فرمود: آن
هنگام قیام قائم و منتظر ماست . . . سپس فرمود: ای ابو بصیر! خوش بر احوال
شیعیان قائم ما که در زمان غیبت انتظار ظهورش می کشند و در گاه ظهور فرمان
بردار اویند آنان اولیاء خدایند که هیچ ترس و واهمه ای بر آنان نیست و
هرگز غمگین نخواهند شد.

هم چنین درباره ارزش انتظار امام صادق ـ علیه السلام ـ
نقل شده است که به برخی از یاران خود فرمودند: هر یک از شما منتظر این امر
از دنیا روید چون کسی هستید که در خیمه قائم همراه اوست



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89 فروردین 19 توسط قاسم باقرنژاد | نظر
کشتی نساز ای نوح! طوفان نخواهد آمد/بر شوره زار دل ها باران نخواهد آمد/
رفتی کلاس اول این جمله را عوض کن!/" آن مرد تا نیاید باران نخواهد آمد"....

اللهم العجل لولیک الفرج




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89 فروردین 16 توسط قاسم باقرنژاد | نظر بدهید

بهار انتظار

روزها با درد هجران طی شود

ناقه عشق و امیدم پی شود

ماه فروردین عمرم ای حبیب

با شتاب و بی‌توقف دی شود

صبح جمعه‌ مبتلایت بی‌قرار

هم‌نوا با ناله‌های نی شود

جام دل را می‌گذارم منتظر

تا که لبریز از زلال می شود

می‌رود صبرم ز کف با لحظه‌ها

دیده‌ام غرق بهاران کی شود؟




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 فروردین 15 توسط قاسم باقرنژاد | نظر بدهید

از کرانه‏هاى دریاى انتظار صدایت مى‏زنم؛ از میان موج‏هاى خروشان ولى بى‏صدا، از آبىِ دریا و از عمق وجودم. صدایم در کوهها مى‏پیچد و من همچنان منتظر. در انتظار آمدنت صدایت مى‏زنم. انتظارى سبز و طولانى نویدبخش تنهایىِ من است. نمى‏دانم با چه صدایى، با چه کلامى صدایت کنم. اما صبح‏هاى جمعه چشمان پرشکوه‏ام چشم به راه در جاده انتظار منتظر توست. اشک در حلقه مردمک‏ها جمع مى‏شود، ولى توان آمدن ندارد؛ مردمک‏ها تنها مثل غروب خورشید سرخ مى‏شوند.
یا مهدى! دریاى وجودم صحراى انتظارت است. من عاشقم، عاشق قدوم مبارک تو. عاشق و تشنه دیدار تو. شب‏هایى که در یاد تو هستم، خواب مهربانى‏ها را مى‏بینم. خواب بازگشت خوبى‏ها را. بیا، بیا و خواب‏هاى مرا تعبیر کن.




مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.