اماما, نروبیده ایم غبار گناه از دل, امّا عاشقیم, نمى دانیم این عشق سوزان, در کجاى جانمان جاى گرفته که بى تابمان کرده .
اماما, شرمنده ایم که خانه دل را براى حکمرانى تو, پاک نساخته ایم.
اماما, از کاروان عاشقان تو, عقب مانده ایم, مرکب راهوار نداریم که به این کاروان شورانگیز, دست یابیم.
عمرى است که اشک هایم را در کوره حسرت ها انباشتهام و انتظار جمعهاى را مىکشم که جویبار ظهورت از پشت کوههاى غیبت سرازیر شود، تا آن کوره و آن حسرت ها را به آن دریا بریزم و سبکبار تن خستهام را در زلال آن بشویم.
اى همه آروزهایم!