گفتار افلاطون
اگر روزگاری ، شأن و مقامت پائین آمد نا امید مشو ، زیرا آفتاب هر روز هنگام غروب پائین میرود تا بامداد روز دیگر بالا بیاید .
نیرومندترین مردم آن است که خشم خود را نگه دارد .
در جهان یگانه ، مایه نیکبختی انسان محبت است .
کسی که در ایام موفقیت و خوشی تو را ثنا گوید با آنچه در تو نیست ، البته در روز ناسازگاری و اقتراق هم از دروغ و بهتان در حق تو دریغ نخواهد داشت .
به ضرورت آمدم در این جهان و به حیرت زیستم و به کراهت می روم .
هر کس در طلب خیر و سعادت دیگران باشد بالاخره سعادت خودش را هم به دست خوهد آورد .
هیچ کوچک را حقیر مشمارید باشد که از شما فزونی یابد .
محبت را فراموش نکنید و آن را ناچیز مشمارید .
امتحان کنید مرد را به فعل او نه به قول او .
در آئینه نگاه کن اگر صورت زیبا داری کاری مناسب جمالت انجام بده اگر قیافه ات نامتناسب است زشتی کردار را به زشتی صورت میفزا .
اگر بخواهی طبع کسی را بشناسی با او مشورت کن تا به عدل و جور و شر او واقف گردی .
بی صبری انسان را از هیچ رنجی نمی رهاند بلکه درد تازه ایست که انسان برای از پا درآوردن و نابود ساختن خود بر سایر دردهای خویش می افزاید .
نادانی هر کس به دو چیز دانسته شود ، اول خبر دهد و بگوید چیزی که از او نپرسیده اند ، دوم با سخن گفتن زیادتر از حد ضرورت .
آن چه وعده کردی وفا کن تا حائز و فضیلت گردید : جود و صدق .
زندگی بی عشق محال است . برای مردم بی عشق دنیا حکم قبرستان وسیعی است .
فضایل اخلاقی نه به امید مکافات و نه از ترس مجازات بلکه برای خاطر صحت و جمال روح باید اکتساب شود .
فضیلت عبارتست از مشابهت روح به مثال اعلی یعنی مشابهت او به خدا .
در دنیا دو نیرو هست : شمشیر و تدبیر ، بیشتر اوقات شمشیر مغلوب تدبیر شده است .
سرعت و تندی کار را مجوی بلکه خوبی و برگزیدگی آن را سعی کن ، زیرا که مردم از تو نپرسند در چه مدت کار ر انجام دادی بلکه خوبی و بی نقصی آن را میجویند .
سرعت در عمل را نخواهید بلکه نیکویی عمل را بخواهید که بعد از فراغ از نیکویی عمل پرسیدند نه از سرعت آن .
به دیدن کسی که با تو سر سنگین است نرو با کسی که سخنت را تکذیب کند گفتگو مکن برای کسی که گوش ندهد حرف نزن .
خردمندترین مردم ، قدرتمندترین هستند .
بعد از آن که اسکندر افلاطون را برای وزارت خواست و قبول نکرد به او گفت : یاد دار خدا را ، نگاه دار وفا را، سخت دار دین را ، گرد کن علم را ، بخور خشم را ، بپوش شر را ، ببر همنشین بد را، بردار خود را ، بده مظلومان را ، بشان بهشت را .
به امید روزی که تمام پیام ها و حرف ها فقط یک چیز باشد و آن:
مهدی آمد.
ماه رجب آمد و از خورشید فروزان عالم هستی مهدی صاحب الزمان (عج) هنوز خبری نیست، دلم برایش خیلی تنگ شده، گرچه بسیار گناه کارم و کاری نکردم که او خشنود باشد، ولی دلم هوایش کرده، دلم هوای اربابم، مولایم کرده، هنگامی که در غم و غصه هستم با خودم میگویم کسی که مهدی (عج) دارد چه غم دارد، چه حاجت بر این و آن دارد. براستی که اربابم خیلی کرم و لطف داره از ته دل میگم دوستت دارم مهدی جان
مولا جان بیا که دل گنهکار من هوای تو کرده، بیا و دل مرا بدست آور
بیائید همه با هم در این شب های تابستان و ایام ماه رجب برای فرج و ظهور امام زمان دعا کنیم.وعاجزانه از خدای بزرگ بخواهیم که فرج آن عزیز زهرا را برساند و امسال را سال ظهور آن حضرت قرار دهد
برایم دعا کنید
بزرگان دین گفته اند: عجله کار شیطان است مگر در چند مورد
-وقت نماز که رسید باید عجله نمود که وقت فضیلت آن نگذرد.
-در دفن میت باید در صورت امکان عجله نمود.
-در مورد دختر شوهر دادن در صورت امکان باید شتاب کرد.
-در اداى قرض باید عجله نمود.
-وقتى مهمان وارد خانه شد در غذا و طعام دادن به او باید عجله نمود.
-اگر گناهى از شخصى سرزد باید در توبه عجله نماید.
مردی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله هر روز به دیدار آن حضرت می رسید. چند روزی نتوانست به نزد رسول خدا (ص) برود? وقتی به حضور آن حضرت رسید?
مردی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله هر روز به دیدار آن حضرت می رسید. چند روزی نتوانست به نزد رسول خدا (ص) برود? وقتی به حضور آن حضرت رسید? حضرت از او پرسیدند: چه چیزی باعث شد که چند روزی دیر نزد ما بیایی؟ مرد پاسخ داد: بیماری و فقر. حضرت فرمودند: آیا به تو دعایی یاد نداده ام که هرگاه بخوانی بیماری و فقر را از تو زائل کند؟ ... این دعا را بخوان:
لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِّ الَّذی لایَمُوتُ
وَالْحَمْدُلِلّهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ
یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً
آن شخص به خواندن این دعا مداومت نمود? پس از مدتی نزد حضرت آمد و گفت: خداوند بیماری و فقر را از من برد.
دنیای عدالت محوری?دنیای ظلم ستیزی?دنیایی که همه ار حقوق یکسان برخوردار باشند و سلمان ها و بلال ها بر سر یک سفره غذا بخورند?دنیایی که تبعیض و یک چشم نگری کور شده باشد?دنیایی که فساد اخلاقی و مالی فاسد شده باشد?دنیایی که ارزش مرد به ثروت نباشد?دنیایی که ارزش زن به زیبایی او نباشد و از او به عنوان مدل تبلیغاتی یا به عنوان دکور تزییناتی دفاتر و شرکت ها استفاده نشود?دنیایی که هدف نباشد بلکه وسیله ای باشد برای زندگانی جاویدان آخرت?دنیایی که هدف آفرینش?منزل مقصود باشد....
این ها آرزوهایی است که بشر همیشه داشته ?از آن زمان که حاکمان زورگو زمین های کشاورزی را غصب می کردند گرفته تا حال که دولت های زورگو... ?ولی هیچ گاه شرایط تشکیل حکومت عدل جهانی به وجود نیامد اما این نوید داده شده که : «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمة و نجعلهم الوارثین» آن هم توسط آخرین امام شیعیان حضرت مهدی (عج)
اما این عقیده مخصوص شیعیان نیست گر چه اختلافاتی در این زمینه بین ادیان وجود دارد.بعضی از فرق مسلمین معتقدند که این منجی هنوز به دنیا نیامده?مسیحیان او را مسیح موعود می نامند?یهودیان او را سرور میکاییلی می خوانند و زردشتیان وی را ایرانی دانسته و از او به سوشیانس یاد می کنند.در قرآن و انجیل و تورات و جاماسب نامه به منجی آخر الزمان بشارت داده شده که هیچ?حتی در کتاب های مقدس براهمه و بوداییان نیز می توان این موضوع را یافت.خلاصه اینکه همه ادیان عقیده دارند که در یک عصر تاریک و بحرانی که فساد و بیدادگری همه جا را فرا می گیرد یک نجات دهنده بزرگ جهانی طلوع می کند و به واسطه نیروی فوق العاده غیبی و الهی اوضاع آشفته جهان را اصلاح می کند.
به حمد و قل هوالله کارشـان بی
خوشــا آنان که دایـم در نمازن
بهشت جــاودان بازارشــان بی
از آن روزی کـــه مارا آفریــدی
به غیر از معصیت چیزی ندیدی
خداونـدا به حق هشت و چهارت
ز ما بگذر ؛ شــتر دیدی ندیدی
یــکی درد و یکی درمان پسندد یار
یکی وصل و یکی هجــران پسندد یار
من از درمان و درد و وصل و هجران
پســندم آنچــه را جــانان پسنــدد
خدایــــا داد از این دلـــداد از این دلـــداد
نگشـــتم یک زمون مـــو شاد ز این دل شاد
چو فردا داد خواهان داد خواهند داد خواهند
بر آرم مو بــه صد فریـــاد از ایـــن دل یاد
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
دلق ما بود که در خانه خمار بماند
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند
به آقام گفتم این جوری تو عالم خودم ...
گفتم چرا اشگم دگر بر تار زلفت گیر نیست
گفتم چرا قلبم دگربرتار زلفت گیر نیست
سربر زمین افکند و گفت:خود کرده رو تدبیر نیست
گفتم بیا در بند کش این بنده ی فرار را
گفتا اگر عاشق شوی کاریت با زنجیر نیست
گفتم که دیگرگویی وافتاده ام ازچشم تو
با غم نگاهم کردوگفت:مهدی زنوکرسیرنیست
هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر
گویم گرفته ایم مبادا
رها کنیبه دنبال تو می گردم ،نمیابم نشانت را
بگو باید کجا یابم نشان کهکشانت را
تمام جاده را رفتم نشانی از سواری نیست
بیابان تابیابان رفته ام رد نشانت را
نگاهم مثل طفلان ،زیر باران خیره شد بر ابر
ببیند تا مگر در آسمان رنگین کمانت را
کرامت گر کنی این قطره ناچیز را شاید
که چون ابری بگردم کوچه های آسمانت را
کهن شد انتظار اما ،به شوقی تازه بال افشان
تمام جسم و جان لب شد که بوست آستانت را
الا ای آخرین توفان بتاب از شرق آدینه
که دریا بوسه بنشاند لب آتشفشانت را
اگر به جرم محبت زنند بر دارم
زدامن تو محال است دست بر دارم
ازاین ز دایره عشق بر نمی تابم
که من برون شده از خویشتن چو پرگارم
از آن که خواب در آیین عاشقی است حرام
چو مرغ شب همه شب تا به صبح بیدارم
من اختیار از اول به کس نمی دادم
برای دادن دل دیده کرد بی تابم
ز بس که تکیه به دیوار انتظار زده ام
گمان کنند خلائق که نقش دیوارم
یا صاحب
بى رحمى و ترحّم
در شب معراج از دوزخ آگاهى یافتم، زنى را دیدم که در عذاب است. از گناهش سؤال کردم. پاسخ داده شد که او گربه اى را محکم بست، در حالى که نه به آن حیوان خوراکى داد و نه آبى نوشاند و آزادش هم نکرد تا خود در روى زمین چیزى را بیابد و بخورد و با این حال ماند تا مُرد.
خداوند این زن را به خاطر آن گناه، عذاب کرده است. و از بهشت آگاهى یافتم، زن آلوده دامنى را دیدم و از وضعش سؤال کردم. پاسخ داده شد این زن به سگى گذر کرد، در حالى که از عطش، زبانش را از دهان بیرون آورده بود، او پارچه پیرهنش را در چاهى فرو برد، پس آن پارچه را در دهان سگ چلاند تا آن حیوان سیراب شد، خداوند گناه آن زن را به خاطر این کار بخشید
بدترین جهنّمى
همانا اهل جهنّم از بوى گند عالمى که به علمش عمل نکرده رنج مىبرند، و از اهل دوزخ پشیمانى و حسرت آن کس سختتر است که در دنیا بنده اى را به سوى خدا خوانده و او پذیرفته و خدا را اطاعت کرده و خداوند او را به بهشت درآورده، ولى خودِ دعوت کننده را به سبب عمل نکردن به علمش به دوزخ انداخته است.
سه صفت
سه صفت است که هر که یکى از آنها در او نیست سگ بر او شرف دارد : تقوایى که وى را از محرمات خدا مانع شود ، یا حلمى که به وسیله آن جهالت جاهلى را دفع نماید ، یا اخلاق نیکى که به وسیله آن با مردم زندگى کند .
برایم دعا کنید