خسته از راه میرسی... بیهیچ سلام و علیکی به سراغ یخچال و پارچ آب
میروی... اَه... چه مزه گندی، خستگی به تنت میمونه. کدوم آدم... سیر
گذاشته توی یخچال... مگه صد بار نگفتم اگه چیزی توی یخچال میذارید مواظب
باشید بقیه غذاها بو نگیره.
دوباره خواهرت یادش رفته توی ظرف در دار بگذاره ولی چه میشه کرد وقتی
سیر توی یخچال باشه ظرف آب و غذای ظهرت رو هم باید با اسانس سیر بخوری.
رفتی مسجد محل و دعای بعد از نمازت رو از روی گوشی میخونی... یکباره
زنگ گوشی... دریا دریا... با عجله خفش میکنی. یکی از پیرمردها طوری که با
چند صف فاصله خوب بشنوی میگه: خدا عاقبت همه رو بخیر کنه... بغل دستیات
میگه آهنگهای بودار گوش میدی... نکنه دعاهات بودار بشه... فرشتهها از
بعضی بوها بدشون میاد...
ای
مضمون آب وآینه،
ای نجابت سبز، ای رایحه صبح ،
خورشید رو به تو نماز می گذارد
ومهتاب بر بوریای ساده تو به تمنا می نشیند.
ای بلندای قامت سپیده !
ای مفهوم سبز ولایت !
ای زهره ! ای زهرا!
ای صداقت محمد
ای زبان علی، ای اسطوره
مهر
سلام بر صورت نیلی
سلام بر پهلوی شکسته
وسلام بر خسوف
غمگینانه تو !
اللّه؟ فرمودند: به علت اینکه هر وقت از گناهى توبه کرد در گناهى بدتر
مىافتد». و فرمودند که: «بد خلقى گناهى است که آمرزیده نمىشود»
قال الصادق -علیه السلام-: اِنَّ سوءَ الخُلقِ لَیُفسِدٌ العملَ کما یُفسِدُ الخلُّ العسلَ
همانا بد اخلاقی فاسد میکند عمل را همچنان که سرکه عسل را فاسد میکند.
قال رسول الله -صلی الله علیه و آله -: خصلتان لایَجتمعان فی مؤمنٍ البُخلُ و سوءُ الخلق
دو خصلت است که در مؤمن جمع نمیشود (یافت نمیشوند) بُخل و بد اخلاقی.
قال رسول الله -صلی الله علیه و آله -: اِنّ العبدَ لَیَبلُغُ مِن سوءِ خُلقه اسفَلَ درکِ جهنّمَ
همانا بنده به خاطر بد اخلاقی به پایینترین طبقه جهنم راه پیدا میکند.
قال علیٌّ -علیه السلام-: مَن ساءَ خُلقُه ضاقَ رزقُه
کسی که بد اخلاق باشد روزیاش کم میشود.
قال علیٌّ -علیه السلام-: سوءُ الخُلقِ یوحِشُ النفسَ و یَرفعُ الاُنسَ
سوء خلق باعث وحشت نفس و از بین بردن انس و الفت با دیگران است.
قال علیٌّ -علیه السلام-: سوءُ الخلقِ نَکدُ العیشِ و عذابُ النفسِ
سوء خلق باعث سختی در معیشت و زندگی انسان بوده و سبب عذاب همیشگی اوست.جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت
امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست
و چادر به سر کرد.
رسول خدا فرمود:« چرا
از او رو میگیری، او که تو را نمیبیند؟»
فاطمه عرض کرد:« او مرا نمیبیند، اما من که او را می بینم. و
او اگر چه مرا نمیبیند ولی بوی مرا که حس میکند.»
رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی.»
هنگامی که عصبانی هستید، این گفتار امام علی ـ علیه السلام
ـ را مدّ نظر قرار داده و اجرا کنید:
«به
هنگام خشم؛ نه تنبیه، نه دستور و نه تصمیم»
مىآیم و خانه پوسیده را با صداقت دستهایم ویران مىکنم. بر روى عرشه
انتظار مىایستم و کبوتران امید را که از محدوده غروب خورشید در افق
دوردست به سویم مىآیند مىبینم.
شبهاى درازى را بر روى دریاچه عشق
با درد انتظار سر مىکنم و هر شب با چشم تو، با گریههایم، تو را یاد
مىکنم؛ و به اتفاق بوسه دیدار بر لبهاى پرطراوت عشق به خواب مىروم و سر
بر دامن پر مهر خاطرههایت مىگذارم و در خواب با خود به قلب این آسمان مه
گرفته انتظار رخنه مىکنم و به جستجوى حقیقتى وصفناپذیر مىپردازم و در
ژرفاى خیالم دل امواج را مىشکافم و به دیدارت مىاندیشم.
دلم مىخواهد بنشینى و برایم لالایى انتظار را معنا کنى که با خیال تو،
این شبهاى پر از انتظار را نخوابیدهام. هنوز آرام آرام بر روى دریاچه
عشق شناورم و به سوى رؤیاى شیرین خانهات که در سرزمین خواستههاى دل است
مىآیم. دل من چنان به آسمان صاف خو گرفته است که بر قاب لحظهها، عکس
امید دیدارت را مىگذارم و ... زخمهاى دلواپسى را با مرهم انتظار مىبندم
و عاشقانه به طراوت صدایت گوش مىدهم.
دلم مىخواست که توانایى معنا کردن واژههاى عشق و محبت و انتظار را داشتم
تا مىتوانستم در گذرگاه عشاق سایههاى مضطرب و لرزان را پس بزنم و به
شیرینى خندههایت پاسخى مملو از محبت بدهم. دیگر توان حسرت دیدارت را
ندارم. لبم از ترانه دیدارت مىسوزد و شانههایم از سنگینى انتظار خم
شدهاند.
من گلی میخواهم از او او گلستان میدهد*** لطف بی اندازه اش یک را هزاران میکند